تقدير نامه رئيس آموزش و پرورش منطقه بادرود + عکس

تقدير نامه رئيس مركز اطلاع رساني و روابط عمومي + عکس

تقدير نامه معاون اجتماعي  نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران + عکس

تقدير نامه رئيس كانون بازنشستگان نيروي انتظامي استان اصفهان + عکس

تقدير نامه اداره آموزش و پرورش منطقه بادرود + عکس

تقدير نامه بنياد شهيد و امور ايثارگران شهرستان نطنز + عکس

نوروز در خسروآباد

فصل بهار و بیداری طبیعت و طراوت و شادابی و رویش گل ها زیبا و آوای بلبلان و تحرک و کارو تلاش مردم برای ادامه بهتر زندگی و در یک کلام؛ گذشت زردی پاییز و نولد بهار در روستا از جلوه های خاصی برخوردار بود که بیان از گفتن آن عاجز است.
آری آن روز ایرانیان باستان، با بر تخت نشستن جمشید، نخستین ماه شمسی را جشن می گرفتند همچنان اقوام ایرانی نیز در دهکده و روستا و شهر و دیار آن را گرامی می دارند که این برگرفته از تمدن بزرگ و هویت ملی ما ایرانیان است که با گوشت و پوست ما عجین شده است.
مردم روستا حدود یک ماه مانده به عید نوروز، در صدد تدارک برپایی این جشن ملی از جمله دوخت لباس نو، تهیه شیرینی و آجیل و ... بودند و با کاشت سبزی و تهی هفت سین و خانه تکانی و پخت شیرینی محلی به استقبال عید نوروز می رفتند.
شروع عینی سال تو با برگزاری شب جهارشنبه سوری یا شب چهارشنبه آخر سال با برپایی آتش و پریدن بر روی آن – نه به آن شکل ناموزون و مخربی که امروز در بعضی از نقطه ایران برپا می شود- آغاز می شد و بعد از پریدن بر روی آتش و کنار گذاشتن پلیدی ها و پلشتی ها، به صورت دسته جمعی به شب نشینی اقوام می رفند و تا پاسی از شب را خوش می گذراندند و عده ای هم با برپایی مراسم قاشق زندی مراسم را تداوم می بخشیدند که هم اکنون مراسم قاشق زنی به فراموشی سپرده شده است.
آنچه بر ارزش موضوع نوروز می افزود تهیه تنقلات و آجیل مخلی، شیرینی بومی، بو دادن گندم و شاهدانه و هسته های زردآلو و عرضه جوزقند و کشمش و دیگر مواد خوراکی از اجزا لاینفک خوردنی های این عید بود.
پلو عید نوروز با خورشت قیمه ، قورمه سبزی و اسفناج متناب با فصل رویش اسفناج و سبزی ، مزه ی زیبایی به مرام شب عید می داد.
صبح روز عید نوروز طبق معمول گذشته ، منزل بزرگان و ریش سفیدان هر قوم و طایفه ، مملو از جمعیت دید و بازدید کننده بود و اختلافات و کینه های گذشته، به جدّ از این دیار رخت بر می بست و صفا و صمیمیت جایگزین می شد.
شادی و پایکوبی بچه ها و بعضاً اهالی محل در منطقه ای به نام «پشت قلعه» از روز اول عید تا روز دوازدهم، لذت و خوشی و شادی را دو برابر می ساخت و در این محل ، نمایش بازی های محلی مثل: کُشتی، تاب بازی، تُرنه بازی، گردو بازی و تخم مرغ بازی و ... را بیشتر شاد می ساخت.
مراسم عید با شروع روز سیزدهم که سیزده بدر می گفتند پایان می گرفت و اهالی دسته جمعی و به صورت طایفه ای از منازل خارج می شدند و به سمت و سوی صحرا و دشت و باغ و راغ از جمله «‌کوه بدنجیل مالی، کوه دمسیاه، مزرعه علی آباد و کوه اشگف» می رفتند.
آنچه بر اهمیت عید می افزود و چون فصل بیکاری اهالی هم بود بیشتر خواستگاری ها و عروسی ها در این ایام برگزار می شد.

خوراکی های نوروزی

در مقاله ها و پژوهش هایی که در این هفتاد و پنج ساله اخیر درباره نوروز نوشته شده ، افزون بر خوردنی های سفره هفت سین ، گاه از غذاهای ویژه شب پیش از نوروز ، و شب اول سال ، در خانواده های سنتی و شهرها و منطقه های مختلف یاد شده است. خوراکی هایی که با ویژگی های اقلیمی و نوع فراورده های هر منطقه هماهنگی داشت، و در عین حال بهترین و کمیاب ترین غذای منطقه بود؛ و همه قشرهای اجتماعی – فقیران نیز- می کوشند که در این روزها برای فراهم آوردن غذای بهتر ، گشاده دستی کنند و به گفته ابوریحان: « این عیدها، یکی از اسبابی است که تنگی روزی فقیران را به زندگی فراخ مبدل می سازد».
امروز سبزی پلو ماهی خوردن در شب نوروز و رشته پلو در روز نوروز رسم است، و شاید بتوان گفت که غذای خاص نوروز در این منطقه است.«پلو» در شهرهای مرکزی و کویری ایران( می توان گفت غیر از گیلان و مازندران در همه شهرهای ایران) تا چندی پیش غذای جشن ها، غذای مهمانی و نشانه رفاه و ثروتمندی بود و این «بهترین» غذا، خوراک خاص همه مردم-فقیر و غنی- در شب نوروز بود. نقل است: نیک مردی در صد و پنج سال پیش در استرک کاشان، ملکی را وقف می کند که از درآمد آن « همه ساله برنج ابتیاع نموده از آخر خمسه مسترقه به تمام اهالی استرک، وضیع و شریف، ذکور و اناث، صغیر و کبیر، بالسویه برساند» بی گمان به این نیست بوده، که در شب نوروز سفره هیچ کس بی «پلو» نباشد.
دید و بازدید نوروزی، یا عید دیدنی
از جمله آیین های نوروزی، دید و بازدید، یا «عید دیدنی» است. رسم است که روز نوروز، نخست به دیدن بزرگان فامیل ، طایفه و شخصیت های علمی و اجتماعی و منزلتی می روند. در بسیاری از این عید دیدنی ها، همه کسان خانواده شرکت دارند. و همراه با دست بوسی و روبوسی است، در روزهای نخست فروردین، که تعطیل رسمی است، و گاه تا سیزده فروردی (و می گویند تا آخر فروردین) بین خویشاوندان و دوستان و آَنایان دور و نزدیک، ادامه دارد.
رفت و آمد گروهی خانواده ها، در کوی و محله – بویژه در شهرهای کوچک- هنوز از میان نرفته شات. این دید و بازدیدها، تا پاسی از شب گذشته به ویژه برای کاسنیکه نمی توانند کار روزانه را تعطیل کنند، ادامه دارد.
گسترش شهرها، ازدیاد جمعیت ، پراکندگی خانواده های سنتی ، محدودیت های شغلی و نیز فرهنگ آپارتمان نشینی از عامل هایی است که دید و بازدید های نوروزی را کاهش داده و بر اثر این دشواری ها و محدودیت های زمانی بسیاری از خانواده هایی هم که به مسافرت نمی روند، برای دید و بازدید های نوروزی، از پیش زمانی را معین می کنند.

سفره هفت سین

رسم و باوری کهن است که همه اعضای خانواده موقع سال تحویل(لحظه ورود خورشید به برج حمل) در خانه و کاشانه خود در کنار هفت سین گرد آیند. در سفره سفیدهفت سین، از جمله هفت روییدنی خوراکی است که با حرف «س» آغاز می شود، و نماد شگونی بر فراوانی روییدنی ها و فرآورده های کشاورزی است- چون سیب ، سبزه، سنجد، سماق، سیر، سیرکه، سمنو، و مانند این ها – می گذارند. افزون بر آن آینه، شمع،ظرفی شیر،ظرفی آب که نارج در آن است. تخم مرغ رنگ کرده ، تخم مرغی روی آینه، ماهی قرمز، نان، سبزی، گلاب، گل، سنبل، سکه و کتاب دینی (مسلمانان قرآن و زرتشتیان اوستا و... ) نیز زینت بخش سفره ی هفت سین است. این سفره در بیشتر خانه های تا روز سیزده گسترده است.
در برخی از نوشته ها از سفره هفت شین ( هفت روییدنی که با حرف شین آغاز می شود) سخن رفته و آن را رسمی کهن تر دانسته اند . در ریشه یابی واژه هفت چین ( هفت روییدنی از کشتزار چیده شده) و هفت سینی از فرآورده های کشاورزی نیز بیان شده است.
پوشیدن لباس نو
پوشیدن لباس نو در آیین های نوروزی، رسمی همگانی است. تهیه لباس، برای سال تحویل، فقسر و غنی را به خود مشغول می دارد. در جامعه سنتی توجه به تهیدستان و زیردستان برای تهیه لباس نوروزی- به ویژه برای کودکان- رسمی در حد الزام بود. خلعت دادن پادشاهان و امیران در جشن نوروز ، برای نو پوشاندن کارگزاران و زیر دستان بود. ابوریحان بیرونی می نویسد: «رسم ملوک خراسان این است که در این موسم سپاهیان خود لباس بهاری و تابستانی می دهند.» مورخان و شاعران از خلعت بخشیدن های نوروزی فروان باد کرده اند. و برای این باور است که در وقف نامه ی حاجی شفیع ابریشمی زنجانی آمده است: هر سال شب های عید نوروز پنجاه دست لباس دخترانه و پنجاه دست لباس پسرانه، همراه کفش و جوراب از عواید مرقوفه تهیه و به اطفال یتیم تحویل شود.
در گذشته که فروشگاه ها و بازارهای فروش لباس دوخته نبود و مردم دوختن لباس خود را به خیاط ها سفارش می دادند، نوبت های دوخت و کار شبانه روزی خیاطان یکی از دشواری های خانواده ها بود. اگر در زویهای پیش از نوروز، در خانواده ها، محله ها ، مدرسه ها و سازمان های نیکوکاری رسم است که برای کودکان نیازمند لباس تهیه کنند، این کار نیک پیش از آنکه برای کمک و همراهی باشد، برای لباس نو پوشاندن به کودکان در جشن نوروز است.
این باور کهن را در نوشته¬ ها، توصیه ها و توصیف های نوروزی ، همواره می بینیم که: از طبیعت پیروی کنیم، از درختان یادبگیریم و با آمدن بهار ، لباس نو بپوشیم، که شگون شادمانی و آرامش است.

مبارکی نوروز

نوروز، جشن آغاز سال، امروزه در ایران و کشورهای دیگر «جهان ایرانی» به عنوان مهمترین جشن سال ، اهمیت خاصی دارد . هر چند که در طول تاریخ ایران ، جشن های مهرگان، سده، آبانگاه، یلدا و جشن ها و مراسم دیگر ملی همیشه با شکوه خاصی جشن گرفته می شدند و حتی در بعضی موارد اهمیت آن ها از نوروز نیز بیشتر بوده، اما جشن نوروز تنها نمونه این جشن های ملی است که همواره اهمیت خود را حفظ کرده و در برابر اقداماتی که برای محدود کردن آن صورت گرفته، همیشه ایستاده است.
خاصیت فرا ملیتی و فرادینی نوروز یکی از دلایل اصلی این استقامت و همگانی بودن آن در بین مردمان مختلف است. نوروز در طول تاریخ ، همیشه به عنوان جشنی متحد کننده و بدون وابستگی های نژادی ، زبانی ، و دینی مطرح بوده و تمام مردمی که به صورتی وابسته به جهان فرهنگی ایرانی بوده اند، آن را به عنوان جشن آغاز سال خود قبول کرده اند. در این گفتار به بررسی نوروز در روستای خسروآباد خواهیم پرداخت.
و قبل از آن زیبنده است که نگاهی به اصل موضوع «نوشدن» بپردازیم و گفتار را در روستای خسروآباد پی بگیریم:
روزهای مردگان و پنجشنبه آخر سال
یکی از آئین کهن پیش از نوروز یادکردن مردگان است که به این مناسبت به گورستان می روند و خوراک می برند و به دیگران می دهند زرتشتیان معتقدند که: روان و فروهر مردگان ، هیچ گاه کسی که بوی تعلق داشت فراموش نمی کند و هر سال هنگام جشن فروردین به خانه و کاشانه خود بر میگردند»
در روزهای پنجه ، از جمله رسم ها، تهیه کردن غذا، آیینی مذهبی بوده ، ابوریحان م نویسد: ... و گبرکان در این پنج روز خوش و شراب نهند، روان مردگان و همی گویند، که جان مرده بیاید و آن غذا گیرد. غذا پختن و بر مزار مردگان بردن در قرن چهارم رسم بوده است؛ از خوارزم تا فارس: خوارزمیان پنج روز آخر اسفند و پنج روز دیگری که در پی آن است و ملحق به این ماه مانند اهالی فارس در روزهای فروردگان برای ارواح مردگان در گورستان غذا می گذارند.
یکی از صورت های برجا مانده این رسم، در شهر و روستا، به گورستان رفتن « پنجشنبه آخر سال» است، به ویژه خانواده هایی که در طول سال عضوی را از دست داده اند. رفتن به زیارتگاه ها و «زیارت اهل قبور» ، در پنجشنبه و نیز روز پیش از نوروز و بامداد نخستین روز سال رسمی عام است. در این روز، خانواده ها خوراک (پلو خورش) ، نان حلوا و خرما بر مزار نزدیکان می گذارند و بر مزار تازه گذشتگان شمع، یا چراغ روشن می کنند. در برخی از شهرهای ایران ، روز پیش از عید، خانواده های عزادار، از خویشان و نزدیکان با غذا و حلوا پذیرایی می کنند و در سر مزار جمع می شوند. و نیز رسم است که ایرانیان شیعه، در موقع سال تحویل ، زیارت قبر امامن و امامزادگان می روند.

ادامه نوشته

بافت جدید خسرو آباد

همان طوری که عرض شد روستا دارای دو بافت قدیم که مبحث عمده این کتاب است ولی خالی از لطف نیست که در بیان بافت جدید روستا نیز نکاتی عرضه بداریم:
آنچه مسلّم است بافت جدید روستا، بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی احداث گردیده است که تفاوت اساسی با بافت قدیم روستا دارد.
در این بافت ، طبق ساخت و ساز روز ، منازل از وجود آشپزخانه، حمام، اتاق خواب و دیگر امکانات برخوردار است و مصالح بکار رفته بر خلاف بافت قدیم که خشت و گل بود، در بافت جدید از آهن و آجر و سیمان و گچ استفاده شده است.
آنچه در این روستا به چشمی می خورد با وجود بافت جدید روستایی، به خاطر شغل اهالی روستا ، منازل ساخته شده دارای باربند «آغل» بوده و امکانات مورد نیاز دامداران و کشاورزان در منازل تعبیه شده است.
تنها واحد آموزشی روستا «دبستان سردار جنگل» در بافت جدید بنا شده است و در حقیقت اکثریت مردم نیز در بافت جدید سکنی دارند.
آنچه بیشتر روستا را نمایان می سازد ، بافت قدیم روستا است که با سردرهای آنچنانی ، دالان و هشتی های ارزشمند و دیوارها و چینه های بسیار قدیمی که بعضاً به نام دیوار چینه گبری شهرت دارند چشم هر بیننده را خیره می سازد و چشم ها را بیشتر نوازش می کند که امید است صاحبان این میراث ارزشمند و سازمن های مرتبط با این میراث، نگذارند بیش از این ویرانه شود.

پیرغار، طبیعتی بکر در خسروآباد

یکی از مناظر زیبای طبیعت در این روستا، غازی است مرسوم به «پیرغار» که در حوالی مزرعه علی آباد واقع شده است.
ورودی غار نسبتا کوتاه است که انسان در بدو ورود باید به شکل خمیده وارد شود. داخل غار تاریک ولی وسیع به نحوی که با ابزار روشنایی باید وارد شد. بلدچی های اهالی روستا گفته اند: داخل این غار ، چاهی هم هنفته است و سقف غار به شکل ستونی مخروطی شکل معلق نمایان است به نحوی که پس از مانده آهک، جمه آب نمایان است دیدن این منظره طبیعت موجب انبساط خاطر می گردد.

داد و ستد در قدیم روستای خسروآباد

در قدیم اهالی روستا عموماً نیازهای خود را خود برطرف می کردند بدین خاطر مغازه به سبک امروزی کمتر بود و چنانچه چند مغازه محدود و معدودی هم که بودند در خرید و فروش کالا ، پول کمتر رد و بدل می شد و اگر از مغازه ای خرید می کردند در عوض مواد خوراکی ، گندم و یا مواد دیگر مبادرت می کردند. و شیوه حسابرسی با خط سیاقی بود که نوعی خط حسابداری قدیم بود که نزد ملاهای مکتب خانه یاد می گرفتند و گاهی حساب ها با چورتکه که دستگاهی مستطیل شکل بود و دارای چند مهره چوبی بود برای حساب و کتاب استفاده می کردند.

استفاده از چوب خط در معاملات قدیم

چوب خط، قطعه چوبی بود که مورد اعتماد دو طرف خریدار و فروشنده بود که با هر بار خرید که بیشتر در قصابی ها استعمال داشت یک علامتی روی چون نصب می شد و بعد از چند مدت که چوب خط پر می شد فروشنده گوسفندی از خریدار می گرفت و تسویه حساب می شد. آنچه مهم بود حس اعتماد دوگانه بود که بین فروشنده و خریدار حاکم بود و این امر بهترین سرمایه در معاملات بود.

تعزیه و شبیه خوانی در میمه و مناطق و روستهای آن

زمان پیدایش شبیه خوانی در میمه روشن نیستو مرحوم صدر السلام شهیدی در حاشیه نسخه ای از کتاب اسرار الشهاده تاریخچه تعزیه در میمه را اینگونه نوشته است: ( نسخه های تعزیه در زمان صفویه توسط نوادگان شیخ زین العابدین جبل عاملی از اصفهان به میمه آورده شد و برای اولین بار توسط مرحوم میرزا عبد الوهاب بازنویسی گردید)
نسخه های بازنویسی شده بعد از گذشت زمان فرسوده و تعدای از آن ها نابود گردید تا اینکه برای دومین بار توسط (میرزا حسن شهیدی) بازنویسی گردید.
نسخه های تعزیه های میمه، دارای اشعار گوناگونی از شعرای معاصر و حتی شعرای محلی است برای مثال در آغاز شروع تعزیه در میمه اشعار مرحوم علی آقا مسافری خوانده می شود. کارهای تحقیق در تعزیه با توجه به توانمندی های تعزیه از یک طرف و قابلیت های نخبگان از طرف دیگر می توانست پر بارتر از این باشد. ولی نکته ابهامی وجود دارد که مشخص نمی کند چرا این بزرگان عنایت اندکی به این هنر ملی و مذهبی کرده اند. در حالی که تعزیه کم کم در حال فراموش شدن و به طرف حاشیه رفتن است و هیچ کس حساسیت نشان نداده و نمی دهد. اگر غیر از این باشد ما نمی توانیم در آنیده به جوانان و نسل تشنه دانستن درباره فرهنگ خودی چیزی عرصه کنیم و حساسیت جوانان را نسبت به این هنر مقدس برانگیزیم.
در شهر میمه و منطقه میمه تعزیه های گوناگونی خوانده می شود در این مراسم بازیگران نقش خود را که به شعر نوشته شده از روی نسخه ای که در دست دارند با آواز می خوانند و هر نقشی آواز مخصوص و ویژه ای دارد. فقط مخالف خوان ها اعم از امراء و اتباع و لشگریان با صدای بلند و بدون تحریر شعرهای خود را با آهنگ اشتلم و پرخاش ادا می کنند. اشعار سوال و جواب از لحاظ بحر و قافیه یکسان و در سایر موارد باهم متفاوت است هر یک از تعریه خوان ها برای اجراء نقش خود لباس مخصوص می پوشد مثلاً لباس امام خوان شامل قبای راسته سبز، شال و عمامه سبز و عبای ابریشمی زری که در کتب و داستان ها آورده شده است می باشد. لباس زن ها پیراهین عربی سیاه است که تا پشت پا می رسد و پارچه سیاه دیگری را بر سر می اندازند. امیرهای مخالفین (اشقیا)‌مانند یزید، این زیاد، ابن سعد، یا خلفای جور مانند هارون، مامون، معاویه راجبه ترمه و عمامه شال رضائی با شال کشمیری می پوشانند لباس ملائکه جبه ترمه و تاج است . برای اینکه جنبه نامرئی بودن ملائکه داده شود(پارچه تور سفید یا گلی یا آبی روی صورت آن ها می اندازند) شبیه خوان ها در این منطقه گریم و چهره آرائی ندارند بایستی شمایل و سن افراد با نقشی که بازی می کنند متناسب باشد. گذشته از شمایل تعزیه خوان ها باید آواز هم داشته باشند تا بتوانند نقش خود را در هنگام محاوره و مبارزه و خواند اشعار خوب ادا کنند . تعزیه خوان ها باید آواز هم داشته باشند تا بتوانند نقش خود را در هنگام محاوره و مبارزه و خواند اشعار خود ادا کنند. تعزیه هایی که قبلاً در منطقه میمه خوانده می شد عبارت بود از:
1- تعزیه در گذشت حضرت فاطمه علیهاالسلام
2- تعزیه وداع با امام حسین علیه السلام با مردم مدینه و عزمت به مدینه برای آخرین بار جهت زیارت قبر پیامبر(ص)
3- تعزیه مسلم و دو طفل معصومش
4- تعزیه ورود امام حسین (ع) به صحرای کربلا و شهادت حر
5- تعزیه شعادت حضرت علی اکبر علیه السلام فرزند امام حسین علیه السلام
6- تعزیه شهادت حضرت ابوالفضل (حضرت عباس علیه السلام برادر و علمدار امام حسین علیه السلام)
7- تعزیه شهادت حضرت قاسم علیه السلام فرزند امام حسین (ع) و عروسی سلیمان با بلقیس ملکه سبا
8- تعزیه اسارت اهل بیت و زندانی شدن آن ها در دربار یزید در دمشق
9- تعزیه شهادت امام حسین علیه السلام شاه شهیدان و فرزند خردسالش علی اصغر (ع)
10- تعزیه ¬شهادت علی علیه السلام و قصاص ابن ملجم
11- تعزیه امام حسن مجتبی علیه السلام
12- تعزیه شهادت امام رضا علیه السلام
13- تعزیه بازار شام
14- تعزیه عاق والدین
15- تعزیه حارث
16- تعزیه وهب و مادر وهب

ادامه نوشته

مراسم خاص تعزیه خوانی در خسروآیاد

محرم وقتی فرا می رسد خون در رگ های متدین اهالی به خروش درآید به نحوی که هر کوی و برزن پارچه سیاه دارد و مردم هم سیاهپوشند. در این راستا یکی از برنامه هایی که از قدیم الایام مرسوم بوده مراسم تعزیه خوانی در روستا است که حماسه واقعه بزرگ عاشورا و فرزندان عزیز زهرا «س» ره به تصویر می کشند که بیشتر برگزار کنندگان آن افراد بومی هستند که با پوشش مناسب و تصویر حماسه عاشورا بر غربت و غریبی آن اما و فرزندانش ماتم می بارند.

مراسم ویژه عید درگذشتگان در طول سال

می خواهند غم و شادی ها را با هم داشته باشند. زیرا مرسوم بود اگر فردی از افراد در قدیم فوت می کرد بستگانش تا یک سال در مراسم جشن و شادی شرکت نمی کردند، و مراسم روز اول عید، پوشاندن لباس شادی به عزارادان است تا شادی ها را با هم تقسیم کنند.

Our life is indebted to nature

Our life is indebted to nature
To humanity of humans and to Helebce and Sardasht and to families of martyrs and sacrifices and in memory of the dead lives of Hiroshima and Nagasaki, Japan.
“In the morning, the bulbul told a tale to the morning breeze; saying did you see what calamities the love of the rose made for us” … Hafiz
Kindness, sincerity, peace and purity
Nature, garden, plain, mountain and desert
On the other side, contamination, indecency and abomination
When the sky was blue
the souls were fair
the sun was shining
there were friendship, sincerity and purity
even God could be seen.
But, when the sky darkened, the moon was hidden
The souls became dusty and the clouds became disappointing
the sun was blocked by darkness
friendships were faded and hops had been failed
The souls became depressed
the faces accustomed to sadness
the flower of hope was faded in the hearts .
Do you know that kids throughout the world draw the faces and sky with black?!
Do you know that the kids don’t believe the pictures of the beautiful moon and stars in the history book and that think they are fake!!
Atomic theory
which aim was to serve to humanity aimed the atoms of the live hearts in Hiroshima and Nagasaki
in a short glance
the death of thousands of hope flowers
their crime was docketed in the history!
the anemones withered up, the faces misshaped
the butterflies
the sun beyond the clouds
the sentiments in the eyes
the moon and the stars moldered!!
the tears flowed!
The heart of the mountain softened…
nature and humanity mourned the sorrow of the tulips.
Now, after years
the trace of the flowers faded
in generations, faces, planets and soils.
And one more time
the vampire bats of night
repeated their dastardliness
In Helebce and in right fronts
they poured poison and venom into mouths!!
Oh! Humanity is gone!
Where are the hearts, the sentiments?!
So much hardship! so much degeneration!
is hidden in the hearts and pains in grief, in claims
what remains is:
the pollution of cities
the change of wishes!
Oh! How painful is inhumanity
The horn of the jealousy is come out of the depth of water
among the whales and snakes and fish
and now the spiders spin a fair gossamer for flies
they can no longer endure the spring
this is where trees and flowers bear fruit in winter!
Is it the time to say goodbye to nature?
Is the time to growth the pain and grief and groan?
Depression is grown up in the garden of life!
“The eyes must be washed again” as the poet says
The minds must be cleaned
We have to go back to the human nature
We must become HUMAN
HUMAN
HUMAN
again.

Writer and poet Bijan Joormand  

09904231861

وضعيت فرش قالي و قالي بافي در قديم منطقه ميمه و روستاهاي تابعه

در زمان هاي قديم عده ي زيادي از زنان به بافت فرش همّت مي كردند و تعدادي از مردان روستا نيز در مواقع بيكاري به بافت فرش اشتغال داشتند.
نقوش قالي هاي روستا بر گرفته از نقشه هاي قالي در منطقه كاشان بود و قبلاً نيز گفته شد اين منطقه از نظر قلمرو فرهنگي بيشتر به منطقه كاشان و جوشقان قالي نزديك بود لذا بافت فرش در اين روستا، از زُمره ي بهترين نوع فرش محسوب مي شد و از بافندگان آن به دليل تبحر و مهارت در بافت فرش ، خريداران داخلي و خارجي خوبي را جلب مي كرده بود و يكي از مسير امرار معاش مردم از اين راه بود. با وجود گذشت زمان نيز هنوز زنان و دختران زيادي به بافت فرش اشتغال دارند كه فرش «ذرع و نيم دو ذرعي» و «2*3» آن معروف است.
مواد اوليه فرش، پشم و از رنگ هاي طبيعي موجود در منطقه مانند پوست گردو، پوست انار، رُناس ، سماقي، ريشه شيرين بيان، قرمزدانه، كاه گندم و غيره مثلاً با كاه گندم رنگ كرم ، پوست گردو تقريباً رنگ مشكي ، با پوست اناز رنگ عنابي، گياه رُناس تقريباً رنگ قهوه اي سوخته، ريشه شيرين بيان رنگ دارچيني سوخته اي، با استفاده از آب سماق رنگ ها را كم رنگ مي كردند و با مخلوطي از رنگ هاي فوق الذكر رنگ هاي ديگر بدست مي آمده و هم تناسب با طبيعت داشت و هم از ماندگاري بيشتري برخوردار بود. شايان ذكر است نقل شده در قديم در طبيعت حدود 15 الي 20 رنگ از گياهان و درختان بدست مي آمده و در رنگرزي خاجه بافي و پاچه و چيزهاي ديگر من جمله صنايع چوبي كاربرد داشته و مورد استفاده قرار مي گرفته است.
يكي از اساتيد حرفه قالي بافي مرحوم، « نصيرآقا جورمند» بوده كه در امر چله دواني ، دارقالي نشقه قالي، رفو گري و بافت فرش تبحر و استادي حاص داشته است. ضمناً نبات خانم گرانمايه همسر امير حسين خان زندي طراح و نقشه فرش در بخش ميمه بوده است.
ضمناً يادي مي كنم از مرحوم پدرم « مشهدي احمدآقا جورمند» و مادرم «ماه تاج خانم پورمند» كه در كنار حرفه ي بقالي ، در زمان فراقت به قالي بافي نيز روي مي آوردند و نقشه قالي را از حفظ بودند.
ابزار كار قالي بافي و نقشه هاي قالي
ابزار قالي بافي در منطقه ميمه عبارت است از: شانه (sane) يا دفه يا دفتين ، چاقو يا كارد كوچك مخصوص بريدن بنام (استره) مقراض (Megraz) يا قيچي و متر (Meter) يا نيم گز.
1- شانه يا دفه : وسيله اي است معمولاً چوبي با دنده هاي آهني كه به وسيله آن پودين (پود باريك و پود ضخيم) بر روي رج بافته شده كوبيده مي شود. تعداد دنده هاي شانه بين 18 الي 21 عدد مي باشد.
شانه بر دو نوع است يكي آن هايي كه دسته قائم ژوبي دارند و سر شانه نسبت به دسته زاويه فادمه مي سازد و ديگري شانه هاي افقي كه از يك طرف بارك و از سر ديگر پهن و نازك شده و داراي دنده هايي گرديده است.
(از اين شانه بيشتر در روستاهاي منطقه استفاده مي شود)

ادامه نوشته

من و زندگي

اگر رفتند مرا تنها گذاشتند *** با غم و درد و رنج ها گذاشتند
بهار زندگي ام پاييز كردند *** مرا از غم و غصه لبريز كردند
تمام خوشي ها از من گرفتند *** خوشي رفت غم ها جا گذاشتند
تمام مال و زندگي بر باد رفت *** در پي عشق شيرين فرهاد رفت
عقابي بودم بر فراز قله ها *** هم آشيان داشتم رأس كوه ها
ناگه با دست تقدير و سرنوشت *** روزگارم رقم زد و تقديرم نوشت
تيري زكمان رها بر قلبم نشست *** صياد گناهم چه بود كه قلبم شكست
عاقبت از قله افتادم بر زمين *** پر و بالم شكست و قسمت همين
پس اگر بدي كردند تو خوب باش *** خوبي كن نزد همه محبوب باش
آنچه مي ماند يادگار. وفاست. *** مهر و محبت  مردانگي و صفاست
از گذشته درس عبرت بايد گرفت *** هر دست بدهي عاقبت پس خواهي گرفت
«جورمند» دل سوخته روزگار است *** سروده اش بهر مردم يادگار است
 بیژن جورمند  زمستان 97 نطنز

ثبت ازدواج و نوع مهريه در روستاي خسروآباد در قديم + عکس

اين روستا مثل بسياري از دهكده هاي قديمي، بعد از خواستگاري اوليه براي امر ازدواج ، تعدادي از بزرگان قوم، مشغول جمع بندي مهريه مي شدند بدين منوال كه مهريه ها بيشتر منقول و دست يافتني بود مثلاً فردي كه داراي آب و ملك و مستغلات بود از جايگاه ممتازتري برخوردار بود علاوه بر آن نوع ديگر اقلام مهريه، احشام بود و مقداري نيز البسه و طلا و ظروف مسي نيز از مجموعه مهريه دختران منظور مي شد كه تصوير اقلام و نوع مهريه در قديم، ضميمه اين كتاب است.
نكته اي كه بايد به آن اشاره كنم ثبت فاميل و شهرت فاميلي اهالي بود كه تا سال 1304 كه رسماً شغل و حرفه فاميل ها انتخاب شد قبل از آن بر اساس پدر و جد و اجداد آن ها مي شناختند كه خوشبختانه اين سنت نيز هنوز در بين كهنسالان رواج دارد و روح عطوفت و مهرباني و صفا در اين نوع مرام مي بارد. در زير تصوير يك نمونه از قباله ازدواج آورده مي شود:

عزاداري در ايام محرم بويژه تاسوعا و عاشوراي حسيني

اهالي دين مدار روستا، هر ساله قبل از حلول ماه محرم، مسئولين هئيات مذهبي و علاقه مندان به اهل بيت «ع» به صورت خود جوش و با عشق به حسين (ع)، مسجد و حسينيه را جهت برگزاري سوگواري حسيني(ع) آماده مي كنند.
مردم در دهه اول محرم در مسجد و حسينيه، مراسم نوحه خواني و سينه زني و زنجير و روضه خواني دارند و در حاشيه اين عزاداري مراسم آييني «تعزيه» را نيز برگزار مي كنند.
مردم در طول ده شب اول محرم، ضمن عزاداري، با اداي نزورات و پذيرايي و صرف شام از عزاداران استقبال مي كنند و نوع دوستي مردم براي ساخت و تعمير اماكن مذهبي و آموزشي و ... در اين ايام به گُل مي نشيند و از نكات برجسته اين امر، آن است كه از جان و دل و در حد توان مساعدت مي كنند.
در اين بين عده اي از اهالي كه سهامدار پايه هاي نخل هستند نيز كار و پوشش نخل را بر عهده دارند و هنگام برپايي نخل، همان افرادي كه پايه هاي نخل را دارند در زير نخل در جايگاه خود «جوار آرامگاه شيخ محمود يا شاهزاده محمود يا سيد محمود» قرار مي گيرد تا در سال آينده، دوباره در مراسم حسيني حمل گردد.
در صبح رو زعاشورا، عزاداران حسيني روستا در قالب زنجير زني و سينه زني و عزاداري، از مقابل مسجد و حسينيه ، نخل را از روستا عبور مي دهند و به گلزار شهدا و آرامگاه در گذشتگان مي برند.
در مسير عبور نخل، اهالي و دوستداران ائمه (ع) با ذبح گوشفندان و پاشاندن گلاب و تقديم هدايا و نذورات، مراسم را ادامه مي دهند ذبح گوسفندان در مسير و سيل خون گوسفندان ذبح شده در راه برپايي نخل حسيني ، شور و حال عزاداري را بيشتر مي كند.
اينجاست كه عشق دوباره معني مي شود، نوع دوستي تفسيري نو مي گيردو انسانيت به عمق معرفت فرو مي رود. بعد از پايان محرم و صفر ، در ايام سوگواري پيامبر عظيم الشان اسلام، بعني روز 28 صفر، از قديم الايام مردم روستا براي عرض ارادت و تسليت اين ايام ، به سمت حرم شريف امامزاده آقا علي عباس و شاهزاده محمد (ع) در شهربادرود روانه مي شوند و با زنجير زني و سينه زني و مراسم مذهبي ، شهادت امام حسن مجتبي و امام رضا (ع) و جد بزرگوارشان حضرت محمد (ص) را گرامي مي دارند.
مردم با حضور در حرم شريف حضرت آقا علي عباس (ع) و خيرات و نذورات و ذبح گوسفند دين خود را به ائمه اطهار (ع) ادا مي كنند.
البته حضور دسته جمعي مردم روستا به سمت حرم مطهر سيده صاحه خاتون -از فرزندان امام موسي كاظم حوالي روستاي اذان- از زيارتگاه هاي همجوار روستا، نيز از جلوه هاي ويژه اين ايام است.
نگاهي به تاريخ و سرگذشت سيده صالحه خاتون (ع)
در اينجا لازم دانستم نگاهي گذرا به ورود امامزاده ها به ايران داشته باشيم: مردم ايران پس از گرايش به اسلام با توجه به فرهنگي كه داشتند نسبت به ائمه اطهار (ع) علاقه وافري نشان مي دادند در خلال جنگ هاي مسلمين با ايرانيان شماري از صحابه و منسوبين به ائمه اطهار (ع)‌در ايران شهيد شدند و بعدها قبور اين شهداء ، مامن و محل راز و نياز مردم شد. پس از آن نيز با حضور علي ابن موسي الرضا (ع) كه همراه خانواده خود از عربستان به ايران كوچ كردند كم كم طايفه بني هاشم به لحاظ وضعيت خفقان آميز خلفاي عباشي و گرايش ايرانيان به تشيع ، به طرف ايران مهاجرت كردند با شهادت اما رضا (ع) بني عباس به دستور خلفاي وقت براي از بين بردن كانون هاي مبارهز ، دست به كشتار امامزاده ها و نوادگان منسوب به امامان زدند و به اين ترتيب، جوانان بني هاشم براي فرار از كشتار دسته جمعي و مبارزه عليه حكام ظلم و جور به اقصي نقاط ايران كوچ كردند ولي بعدها به كمك خائنان و بردگان زر و زور دستگير و به شهادت رسيدند(امروز به يقين كمتر امازاده اي وجود دارد كه به مرگ طبيعي فوت شده باشد اكثراً بر اثر جنگ و گريز به درجه شهادت نائل شده اند).
امامزاده سيده صالحه خاتون يكي از اين بزرگواران است كه به اين خطّه ، حيات و به مردمش نور ايمان و اميد به زندگي عطاؤ نموده است.
شاهزاده جهان رخ ملقب به (سيده سالحه خاتون)‌فرزند بلافصل اما موسي بن جعفر (ع) و خواهر تني امام رضا (ع) و حضرت معصومه (ع) است كه از نَسب مادري به يكي از نوادگان امام حسن (ع) مي رسد.
اين امام زاده عظيم شأن در 22 رجب سال 207 ه.ق در روستاياذان فوت نمودند و در مسجدي كه اكنون امام زاده و مرقد اين بزرگوار است به خاك سپرده شدند.
اين امامزاده تنها زيارتگاه و امامزاده موجود در منطقه ميمه است كه مورد احترام اهالي و مأمن و مأواي دردمندان و شيفتگان خاندان عصمت و طهارت است. بيشتر اهالي اين منطقه را، رسم بر اين است كه نذرشان را در جوار خاك سيد صالحه خاتون ادا نمايند و اين اعتقاد رايج است در قلب هاي مردم اين خطه ، اين اعتقاد خود گواهي است بر اوج شناخت مردم پاك نهاد اين ناحيه از آن بزرگوار؛ و دليلي بر نفوذ اين بزرگوار در دلها.
لذا مردم اين منطقه شب هاي جمعه و ايام سوگواري سر از پا نشناخته به آستانش مي شتابند و با عشق ، به زيارتش مي روند تا سر بر مزارش نهند و با گلاب اشك ، سنگ مزارش را شستشو كنند. علاقه اين مردمبه اين امامزاده بسيار عجيب است، خاك گورش توتياي چشمان شده و مردم، عزيزانشان را پيرامون آن بزرگوار دفن مي كنند و تصور كنيد آن دوره هاي ستم شاهي را كه بس سخت بود حمايت از زيارتگاه ها و چه بسا همين حمايت ها دليلي بود بر ضد رژيم بودن و در اين حال و هوا، مردم بي اعتنا به رژيم، ياد اين بزرگوار را پاس مي داشتندچون او نيز تبعيدي و گريخته از ستم ظالمان به اين خاك تفتيده و طوفان زده بود. تا كه در غربت غريبانه زجر بكشد و زجركُش بشود ولي اين مهربانان مردم منطقه ميمه به خصوص اهالي روستاي اذان ، آن به ظاهر غريب را قريب جمع جمع خود داتشند و او را فرستاده بهشتي مي دانند كه از براي اهل اذّان نازل شده است او در شب غبار آلوده تاريخ، شمع بدست شاهد هميشه زنده تاريخ گرديد و اندر اين وادي به ظاهر ناآشنا در آن عرصه تاخت و تاز و ظلمت و ستم، خيمه جاودانگي بر افراشت و با وقار و سنگيني در هاله اي از نور و عزمت پرواز را آغازيدن گرفت. مرقدش زيارتگاه ماست همانوطر كه مردمان اين منطقه صحه گذاشتن بر اين مدعا و در اين ادعا را با مزار شهيدانش بهشت و حرمتش را مصلاي نماز كردند.
اين دور افتاده مكانه كه همه مي پندارند مدفن و مزار سيد صالحه خاتون است در اصل آرامگاه ابدي او نيست كه اينجا مرز و نقطه اي است كه او از آن گذشته و جهان ابديت را با فتح و پيروزي به زير بال و پر عشق و شهادت كشيده و كدام دلي است كه او را خفته در خاك بداند و كدامين چشم تنگ و دنيا بين است كه اين عظمت را در زير سنگ لوح مزارش ببيند كه در قلب ماست.
مزار اين برزگوار پذيراي دردمندان شهر و ديارمان است و انس مردم با او همچنان جاري است و ابعاد گسترده حضورش در اين منطقه در هر دلي، بهشتي آفريده و هر ديده بينايي به اندازه ميدان ديدش او را محبوب و امامزاده¬اي والا مقام مي بيند و مي پندارد ما او را مظهر و الگوي و آمال بيدار و خفته انسان ها مي دانيم و ما رهروان اويم، اويي كه زندگي و مرگش پلي بود به استحكام فلك ، از بينوا تا اين ديار دل سوخته حاشيه كوير.
موقعيت جغرافيايي امامزاده سيده صالحه خاتون (ع)
بقعه امامزاده سيده صالحه خاتون در يك منطقه جلگه اي در بيابان¬ هاي لم يزرع در جنوب غربي روستاي اذان در 1975 متر ارتفاع از سطح دريا در طول و عرض جغرافيايي (24، 33) و (09 ، 51) از توابع بخش ميمه، در كنار جاده(قديمي) شهرستان هاي فريدن، علويچه و دهق يا گلپايگان و كاشان قرار گرفته است.
به لحاظ اهميت منطقه، در ارمنه قديم زماني تابع شهر قم، زماني تابع شهر اراك و زماني نيز تابع شهر كاشان يا شهر اصفهان بوده است. راه دسترسي به امامزاده از اتوبان تهران-اصفهان از داخل شهر ميمه و شهر ورزان مي گذرد. فاصله امامزاده از اتوبان تهران-اصفهان بيش از دو كيلومتر نيست و ملجا و پناهگاه ال الله است.
آشنايي با سرگذشت امامزاده سيده صالحه خاتون (ع)
در كتاب قراء خمسه كاشان شرحي از شجره نامه عليا جناب سيد الصالحه خاتون كه اصل آن در نجف اشرف است آورده شده كه مختصري از فصل چهارم اين كتاب به محضر خوانندگان تقديم مي گردد.
بعد از وفات حضرت معصومه سلام الله عليها، سيد صالحه خاتون (ع) فرزند امام موسي بن جعفر (ع) با تعدادي از ياران و بستگان از قم به جهت اذيت دشمنان عزيمت كرده به سمت «نراق» كه فيمابين ملك عربستان جوشقان و كاشان و نطنز مي باشد، آمدند و معاندان از عقب به ايشان هجوم آورده محمل زرنگاري آن بزرگواران را با اسباب و چهار پايانشان برده و حضرات را زخمدار نموده آنان را تا تخت سرخ موته تعقيب مي كنند. اين بزرگواران پس از رهايي از معاندين، شب را در كوه سرخ «تخت سرخ ميمه» كه برابر موته اعراب است بسر مي برند و روز ديگر را هم تا غروب شمس مانده بي آب و نان بسر مي برند. تا اينكه شاهزادگان اسماعيل و زين العابدين و محمد به سمت قريه «لوشاب»‌رفته عاليجناب جهان رخ با شاهزده محمد، شاهزاده ابراهيم و شاهزاده زبيده خاتون (معصومه) و شاهزادگان يوس ، جعفر و جمعي از اقارب با تني زخمدار و بدن مجروح از كوه سرخ از راه و بيراه و پنهان آمده تا به حواليقريه «اذان» در جبل كوه «كهرو» ساكن مي شوند تا اينكه خيرالحاج حاجي ميرزا شفيع ابن حاجي ميرزا علي با برادر خود محمد سعيد بكوه كهرو بشكار رفته به ايشان برخورد مي كنند و ايشان را شناخته. چونكه شب رسيدايشان را برداشته پنهان از مردم به منزل خود آوردند و آن بزرگواران از بس زخم و جراحت داشتند در منزل حاج سعيد منزل نمودند تا مدت 3 ماه كه معاندين هر يك به منزل خود رفتند و در 33 رجب «سال 207 ه.ق» عليا جناب سيده الصالحه خاتون به دليل بيماري ناشي از جراحات بدن وفات نمودند. مرحوم حاج سعيد و برادرش جنازه اين بزرگوار را شبانه و بصورت مخفيانه براي غسل و دفن به مسجد خرابه اي كه در كنار جاده فريدن به كاشان بود مي برند. همان شب از بركات و معجزات آن بزرگوار ، آب قنات (قنات نزديك مسجد) كه سالها بود خشك شده بود دوباره جاري شد و او را غسل دادند و در خرابه مسجدي كه كنار بود دفن نمودند.
پس از گذشت روزگاران و گزند حوادث و بلاياي طبيعي، بناي معمور اين امامزاده رو به تخريب نهاد و به غربت گراييد تا دگر باره با همت آقا سيد حَسن ولد آسيد مهدي اذاني و پدر مرحوم آسيد محتشم حسينيان در سال 1280 ه.ق اين مكان بازسازي و مرمت گرديد كه استشهاديه مربوط به اين بازسازي با خطوط زيباي علما و بزرگان آن زمان ممهور و موجود است.
اهميت و ويژگي هاي مذهبي امامزاده سيده صالحه خاتون
اين امامزاده به لحاظ فضاهاي روحاني-معنوي هميشه مامن مومنان در طول ايام اعياد، رحلت ها و شهادت ائمه معصومين (ع) به شمار مي آيد. و در طول تاريخ، همواره نقشي وراي جريان روزمره زندگي داشته و عموماً نمايشگر بخشي از فرهنگ و هويت مردم منطقه و مكاني براي انتقال هويت هاي فرهنگي از دوره اي به دوره ديگر و وسعت بخشيدن و بسط دادن به اعتقادات مردم مسلمان اين منطقه بوده است اين زيارتگاه در طول تاريخ تكيه گاه و نشان دهنده فرهنگ مردمي بوده كه انديشه ، هنر و اعتقاداتشان بر تفكر و هنر زائيده از ايمانشان تداوم بخشيده است.
اهميت و ارزش اين زيارتگاه به عنوان محل عبادت، بسيار بيش از آن است كه تنها نيازهاي وره اي محدود را در مقطعي خاص برآورد سازد. بلكه اين بنا محلي براي تجلي فرهنگ،سنت و انديشه هايي پايدار و ماندگار نسل هاي گذشته بوده است. در فرهنگ اسلامي اهالي اين منطقه ، اين زيارتگاه جايگاه ويژه اي دارد. اين مكان به محل سجده و نيايش ، پناهگاه نيازمندان-خاستگاه سنت و فرهنگ نماد ايمان به ماورالطبيه بوده است. اين مكان مقدس در طول تاريخ مامن و ماوا و ملجاء اين خطّه بوده است.

ساخت و ساز و سبك معماري قديم روستاي خسروآباد:

منازل اكثر روستاي خسروآباد بويژه ساختمان هاي قديمي آن به صورت خشت و گل بوده و پشت بام هاي منازل روستا به جهت رعايت حريم روستا، تقريباً همتراز و به نوعي حريم حجاب و عفاف رعايت مي شده است. استحكام بنا و شكل فيزيكي ساختمان و انتخاب پشت بام هاي گنبدي شكل و استفاده از طارمي و ستونهاي محكم، مثال زدني بود كه بعد از آن همه سال هنوز هم اين بناها رخ مي نمايانند.
درب منازل اهالي، مستقيم به روي افراد باز نمي شده و به اتاقها ديد نداشته است ابتداي ورودي هر منزل يك هشتي و دالان قرار داشته و آنگاه اتاق هاي اندروني و بيروني يافت مي شده است.
نكته جالب ديگر اينكه تمامي پنچره ها به سمت و سوي حياط خانه گشوده مي شده و پنجره هاي بيروني وجود نداشته است در كنار اين موضوع، هشتي و دالان ، جايگاه انتظار افراد بوده و تاقچه اي نيز براي نگهداري آب و سبو و ظروف سفالي وجود داشته است.
در درون اتاق هاي تابستاني و ايوان ها، زنجيره اي آوزيان بوده كه بوسيله چوبي كه در محل آن «چنبره» مي گفتند براي نگهداري غذا و مواد خوراكي استفاده مي كردند كه علاوه بر سلامت و خنكي خوراك، از دسترس حيوانات نيز دور بوده است.
بايد اضافه نماييم كه «چنبره» نيز يكي از مخزن هاي هر خانه بود كه معمولاً درب چوبي داشت و داراي قفل و بست بود و اسناد و اشياي قديمي و عتيقه جات و پول در آن نگهداري مي كردند.
اتاقِ خانه هاي روستا عموماً رو به آفتاب و به صورت شرقي ساخته مي شده اند و اتاق هاي گنبدي شكل نيز جهت بيرون رفتِ آب باران و انتخاب ناودان چوبي بسيار مناسب بوده است به نحوي كه اتاق هاي شمالي براي نشستن و اتاق هاي جنوبي، براي انباري و نگهداري مايحتاج و درب هاي شرقي و غربي با فاصله نسبتاً زياد به سمت اصطبل بازبوده است كه محل نگهداري احشام و طيور بوده است.
اكثراً منازل قديمي، محلي بنام «مطبخ» و تنور پخت نان داشته كه آشپزخانه امروزي است كه براي تهيه آتش و پخت غذا بويژه آش محلي در زمستان بيشتر مورد استفاده قرار مي گرفت.
البته «مستراح يا دستشويي» در گوشه اي از حياط و دور از اتاق ها قرار داشته است و وجود باغچه هاي زيبا در حياط كه گاهي محل كاشت سبزيجات خانواده و داربست درخت انگور بود زيبايي خاصي به حياط مي داد. گاهي آب قنات يا چشمه از حياط نيز گذر داشت تا درختان باغچه را سيراب نمايد.
وجود چاه آب و چرخ چاه ، يكي ديگر از لوازم خانه بود كه افراد هر خانه براي استفاده از آب جهت خوراك و شستشو و ساختن وضو و استحمام تابستانه استفاده مي كردند.
همانند ديگر مناطق قديمي ايران، درب ورودي منازل اين روستا نيز مستحكم و با چوب هاي كُلُفت و با نقش و نماي جالب و با دو كوبه به تناسب جنس و سال مراجعه كننده وجود داشت كه به نوعي بيانگر فرهنگ ايراني-اسلامي اين منطقه بوده است.
در دو طرف درب ورودي هر خانه ، دو سكّويي به نام «پيرنشين» وجود داشت كه محل استراحت خستگان از راه آمده بود و يا اهالي محل و همسايگان اين محل را براي گفتگو و احوال پرسي بهره مي گرفتند و اكثر اهالي، بالاي درب ورودي منزل را با نام خدا يا عبارات قرآني و جملات اسلامي مزّين مي نمودند.
گذاشتن كرسي در اتاق و گپ و گفتگوي دوستانه و شب نشيني هاي بي غل و غش، صله ي ارحام به معني آن، در روستا رواج داشت و در منزل معمولاً جايي به نام بالاخانه وجود داشت كه محل خشك كردن ميوه ها بويژه انگور و پرهاي زدرآلود و .... بود
نكته ديگري كه در ساخت منازل قديمي مورد توجه قرار مي گرفت، محل نگهداري مواد غذايي به نام «تاپو» بود كه تقريباً معادل سيلوي امروزي بود كه از جنس تنورگلي بود كه گندم و و جو و حبوبات در آن نگهداري مي شد.
ارتفاع حياط خانه هاي قديمي عموما از هفت چينه كه هر چينه معادل 60 سانتي متر بود تشكيل شده بود كه هم موجب حفاظت افراد و هم از دستبرد سارقان دور بود.
در اين راستا آقاي غلامرضا خان پاك زاده از فرهنگيان روستا، تعدادي از خانه هاي قديمي كه داراي قدمت و سبك خاصي هستند نام برده كه عبارتند از: منزل آقاي حسن خان زندي، منزل آقاي امير حسين خان زندي، منزل آقاي حاجي آقا اسدزاده، منزل آقاي تاج محمد خان زنديه، منزل آقاي قبادخان زندي، منزل آقاي حيدر خان پاكزاده،منزل آقاي محمدصادق خان زندي، منزل آقاي علي خان زندي، منزل آقاي ابوالفضل خان زندي، منزل آقاي امير خان زندي، منزل آقاي حسين خان پاك زاده، منزل آقاي اسد اله خان اسد زاده(رضا خان زندي) ، منزل آقاي فرج الله خان زندي، منزل آقاي قريب و سهراب خان زندي، منزل آقاي حاجي خان پاكزاده، منزل آقاي امامعلي خان پورمند، منزل آقاي الله قلي خان پورمند، منزل آقاي جعفرآقا پورمند، منزل آقاي كريم خان زندي، منزل آقاي خداددادخان زندي، منزل آقاي محمود خان زندي، منزل آقاي يحي خان زندي، منزل آقاي پرويز خان زندي، منزل آقاي ذوالفقار خان پاكزاد، منزل آقاي سليمان قلي خان زندي، منزل آقاي ماشاالله خان زندي، منزل آقاي رحيم خان پاكزاد، منزل آقاي عزت اله خان ياوري و تعدادي منازل در محله قلعه بالا من جمله منزل آقاي حمزه خان زندي، منزل آقای اسفنديار خان زندي، منزل آقاي علي مراد خان زندي (يوسف جورمند) منزل آقاي تاج محمدخان زندي، منزل آقاي ستارخان و قبادخان زندي (مشهدي يدالله عربان)، منزل آقاي علي پاشا خان پاكزاد  و در پشت قلعه منزل خسرو خان زندي (‌مشهدي لطف اله حق شناس)
وجود قلعه قديمي روستا كه عموماً به «قلعه كبري» معروف هستند پناهگاه عمومي مردم در مواقع نا امني بود و داراي برج هايي بود كه مواقع ضروري برج بانان در آن حاضر مي شدند و وظيفه نگهباني را عهده دار بودند و طبق گفته هاي قديمي، گردنكشان و سارقان هرگز نتوانستند دستبردي به قلعه بزنند كه آثار و بقاياي آن خوشبختانه به عوان نماد غيرت و شهامت مردم خسروآباد قد افشاني مي كند.
داستان هاي در باب قلعه هنوز رواج دارد و نشانگر روح دليري مردم روستا از جمله اينكه گفته اند: يك كوزه اي را در بالاي برج قلعه مي گذاشتند و افراد تيرانداز ماهر، اين كوزه را نشانه مي رفتند و يا در مواقع بيكاري، يكي از ورزش هايي كه مردم را سرگرم مي كرد مسابقه تيراندازي بود.
نكته اي كه بايد درس مردم امروزي گردد آن بود كه تمام مصالح خانه را با سليقه خود و با دست خود تهيه مي كردند و بعضاً در ساخت بنا، پول رد و بدل نمي شد. و همانطوري كه گفته شد با اختصاص مقداري گندم يا ... مزد كارگر و بنّا را مي دادند.

سرزمين مادي «خسروآباد» مقدمه : یادداشت مصحح

اول دفتر به نام ايزد دانا


تلاش براي رسيدن خودآگاهي فرهنگي و ميراثي، يكي از پديده هاي خوب تحولات امروز جامعه جهاني است. رويكرد مردم به سنت هاي گذشته و توجه به خرده فرهنگ هاي بومي و بررسي گويش، تاريخ، فرهنگ و هويت اجتماعي دوره معاصر، از جلوه هاي اين خودجويي و خوديابي است.
شايد بتوان ادعا كرد كه جهان امروز با پيروان خسته اش ، تاب و توان شنيدن گفتار پيشينيان را بيشتر دارد تا مرهمي بر آسايش خود بنهد و آرامشي بيايد.
از ديدگاه ديگر ادبيات عامه كشور ما، پهنه وسيعي است كه علاقه مندان در هر زمينه مي توانند به عمق فرهنگ متحول جامعه كنوني پي ببرند و پايه و مايه هاي علمي، ادبي فرهنگي، تاريخي را در لابلاي اين زمينه گسترده بيابند.
مجموعه كتاب حاضر، كه مبتني بر مطالعات و پژوهش هاي مولف ارجمند آقاي بيژن جورمند با گستره ميداني است به اين قصد انتشار مي يابد كه ضمن معرفي روستاي تاريخي «خسروآباد» ، مضامين ادبي، زباني، فرهنگي، تاريخي و ميراثي همراه با اسناد و تصاوير براي علاقه مندان بويژه دوستداران ميراث و تاريخ و فرهنگ عامه فراهم آورد.
و اين مسير روشن، ضمن ياري به افزايش اطلاعات و دانشِ افراد، حس تعلق شان را به محل زندگي و سرزمينشان تحكيم مي بخشد و موجب ايجاد زير ساخت مناسب تري براي توسعه و آباداني همه جانبه روستا مي شود كه قلم زدن در اين مسير ستودني خواهد بود.
براستي عشق و علاقه اي كه آقاي بيژن جورمند به سرزمين مادري خود دارد، چنان بروز كرده كه در عين دوري از سرزمين آبا و اجدادي خويش، بدنبال معرفي هوّيت اصيل خود يعني تاريخ فرهنگ و گويش خسروآباد است كه در خور تحسين است.
اگر چه اين اثر نتواند آنچه سرمايه نهفته در دل روستاي تاريخي خسروآباد است، بيان و تبيين نمايد ولي خود شاهد بوده ام كه مولف محترم در پي چنين تصميم بوده است و هميشه آرزوي ديرينه مولف، تاليف و جمع آوري اين اثر بوده و با وجود اينكه ايشان در دو كتاب قبلي اش يعني «آواي دل و به رنگ زندگي» كه اينجانب در تصيحي و ويرايش اين دو اثر همراهي كردم، سوز و علاقه اي به روستاي محل تولدش را ابراز نموده بود اما هميشه آرزو مي كرد خداي منّان طول عمري عطا كند و موفق بدارد تا اين اثر كه پيش روي شماست به زيور چاپ آراسته نمايند و اينكه اثرش را «سرزمين مادري» نام داده، برگرفته از همين عشق و علاقه هاست.
براستي آن كه شهامت به خرج مي دهد تا ديدگاه ها و نوشته هايش در معرض افكار عمومي قرار بگيرد و سعي دارد تا دين خود را به آنچه وامدار است ادا كند يقيناً به جاودانگي روزگار سپرده مي شود و مرگ و نيستي در وجودش، لانه نخواهد كرد و نظر اين حقير، اين نوع انسان شايسته ي هر نوع تكريم و ستايشي است.
ما ضمن سپاس و تجليل از تلاش هاي اين مولف، شاعر و نويسنده، براي ايشان آروزي توفيق و سلامت داريم.


ارادتمند شما. حسين نقدي بادي

تقدیم و هدیه حضور محترم استاد ارجمند جناب آقای قربان تشرّفی و خانواده محترمتان و کلیه بستگان

به نام خالق هستی

سلام من به استاد فکر و اندیشه  

 

مایه افتخار و آبروی روستا همیشه

سلام ما به قاری محترم قرآن

 

استاد عزیزم تشرّفی قربان

مداح اهل بیت در خسروآباد

 

با همکاری شما روستا شده آباد

ذکر شما علی و حسین ائمه و محمّد

 

خدا یاور شما باشد هم آل محمّد

همواره مراسم سوگواری در روستا

 

اعم از رمضان و صفر و محرم­ها

در عمران و آبادانی روستا پیش قدم

 

با شورا دهدار و مردم قدم به قدم

تشرّفی قربان در کشاورزی نمونه

 

با دست­های پینه بسته و علی گونه

بَهر نیازمندان مستمند در روستا

 

کمک­های زیادی نموده آن­جا

سرشناس ادارات برخوار و میمه

 

مشکل گشای کارهاست برای همه

هم صبور و با تقوا و با ایمان

 

حُسن اخلاق او بر همگان عیان

در جمع شاد و شوخ و خوش­­بیان

 

رفتار و کردارش نیکو و مهربان

بَهر حسینیه و مسجد در روستا

 

با کمک خیرین و اهالی آن­جا

در عمران و آبادی نقش مؤثر دارد

 

بجز خدا و رضای خدا نظر ندارد

مشهدی حمزه شیر مرد زمانه بود

 

شجاع و دلیر مهربان در خانه بود

نسلی چون پدر مانده زاو یادگار

 

روحش شاد و نامش تا ابد ماندگار

گُل­هایی رفته از این بزرگ خاندان

 

اگر نام برم دیده­ها شود گریان

با سلام و صلوات رفتگان را شاد کنید

 

با یادگار مانده بجا آنان را یاد کنید

سروده جورمند مانده نا تمام

 

خداحافظ دوست من والسلام

 

سراینده بیژن جورمند   افسر بازنشسته نیروی انتظامی  - نطنز پاییز 1397

 

سرزمين مادري «خسرو آباد»‌جلد دوم + عکس

موقعیت خسروآباد


خسروآباد در دشتی وسیع و در کنار رودخانه فصلی که از یخچال های کوهستان کرکس است در جوار شهر جوشقان و کامو «از منطقه قمصر کاشان» قرار دارد که از شمال به شهر میمه و وزوان می-پیوندد و دارای آب و هوای نسبتاً خنک با بهاری مطبوع و دل انگیز همراه است که شرایط ویژه ای را برای این منطقه فراهم آورده است.روستای خسروآباد از توابع بخش میمه از شمال به شهرستان دلیجان از توابع استان مرکزی، از جنوب به شهرستان برخوار از توابع استان اصفهان، از غرب به شهرستان گلپایگان و نجف آباد از توابع استان اصفهان و از شرق به شهرستان اردستان، نطنز، بخش قمصر، جوشقان از توابع کاشان محدود می شود. ارتفاع دشت میمه از سطح دریا به طور متوسط 1965 متر و وسعت دشت میمه حدود 363700 کیلومتر مربع می باشد. شهر میمه در 100 کیلومتری شمال اصفهان در کنار جاده اصفهان-تهران در 23 درجه و 28 دقیقه عرض شمالی از خط استوا و 51 درجه و 9 دقیقه طول شرقی از نصف النهار گرینویچ قرار دارد.

در وصف شهدا
آنان که حق مطلب را ادا کردند و رفتند *** خانه و کاشانه را رها کردند و رفتند
آنان که از درس عشق حسین (ع) آموختند *** خود را برای رزم مهیا کردند و رفتند
آنان که نهراسیدند از توپ و تانک دشمن *** توکل بر ائمه و خدا کردند و رفتند
آنان که شب حمله ذکر و ثنا و دعا کردند *** با یاا... گفتن حمله ها کردند و رفتند
آنان که یادکردند همه خیبر و خندق نینوا را *** پیروی از علی مرتضی کردند و رفتند
آنان که همچو گل پرپر شدند در راه حق *** خاک وطن از لوث خصم جدا کردند و رفتند
آنان که وصیت نامه سرخ شهادت امضاء کردند *** به عهد و پیمان خود وفا کردند و رفتند
آنان که زخون پاکشان لاله روید در بهاران *** گلستان شهیدان را با صفا کردند و رفتند
آنان که همسنگر (جورمند) بودند در جبهه ها *** در ره اسلام جان خود فدا کردند و رفتند

تقديم و هديه به اهالي محترم روستاي خسروآباد (سرزمين مادري)

سلام من به روستای هميشه آباد

سرزمين مادری خسروآباد

سلام من به اهالي خوب و با صفا

آن مهر محبت و عاطفه­ها

سلام به هر طايفه و قوم در آن­جا

آن زحمت­كشان با خدا و با تقوا

كارگران با دست­هاي پينه بسته

با توكل به خدا و ائمه پيوسته

سلام بر شورا و دهدار آن­جا

با همت بزرگان آباد شد روستا

سلام من به كشاورزان زحمت­كش با وفا

دامدارهاي با تقوا همه محبوب خدا

خسرو آباد مردمي با لطف و با صفا

از توابع ميمه استان اصفهان­ما

همه با وحدت شهرك جديد شده ايجاد

اين خدمات هرگز نرود از ياد

جاده از وزوان تا خسروآباد

ونداده و سعيدآباد و قاسم­آباد

احداث دهداري و پارك روستا

حسينيه و بهداشت در آن­جا

آسفالت كوچه­ها و ديگر خدمات

حاصل كار و كوشش و زحمات

آب­رساني و ايجاد گاز روستا

با برق­رساني روشن شده همه­جا

خط تلفن در هر خانه جا دارد

هر يك اعضاي خانه خط همراه دارد

سلام من به دانشجو و دانش­آموزان

انديشمندان علم و ادب فرهنگيان

كارمندان و پزشكان روستا

در سطح استان و ديگرجاها

سلام بر شهيدان و جانبازان

هم رزمندگان، هم ايثارگران

لاله­ها، آهي، فرجيان،جورمند

زندي و جانبازان ارجمند

با كمك افراد خيّر در آن­جا

كمك رساني بَهر مستمندان روستا

دَه روز ماه محرم خسروآباد

از ميمه گرفته تا زيادآباد

در مسجد بهر پذيرايي آماده

از چلوكباب تا غذاي ساده

عزاداري خسروآباد نمونه

نذري مي­دهند خونه­به­خونه

رمضان و اذان مسجد و بام خانه

افطاري در هر خانه و كاشانه

صنايع دستي فراوان بوده در روستا

فرش و جاجيم لباس محلي آن­جا

آثار خانه­هاي قديمي در روستا

نمايانگر قدمت و تاريخ ­آن­جا

بُوَد آثار قديمي در اطراف

در كوه و دشت و اكناف

شق و نظرآباد قديم خسروآباد

ستون­هاي گبر و كُپه خاكي نرود زياد

برج ميل هم آسياب و برج دولت آباد

درياچه و آسياب دو چاهي و علي­آباد

هجده رشته قنات نماد روستا

يقيناً تاريخ نهفته در آن­جا

پيرغار و اشكف و دُم­سياه

آثار زيادي مشهود همه­جا

يادش بخير آن دوران قديما

همه دور كُرسي و شب نشيني­ها

قصه پدر بزرگ و مادر بزرگ­ها

آن محبت و صفا و يكرنگي­ها

شب چله و رسم و رسوم­ها

بزرگ­ترها نقل مي­كردند شاهنامه را

مراسم نوروز و سيزده بدرها

گردش دشت و دَمن كوه و صحرا

يادپشت قلعه روستاي ما

يادش بخير بازي­هاي محلي ما

ياد كنيم از هنرمندان روستا

فضل ا... سليمي، استاد موسيقي آن­جا

شعرا همچو قدرت اله گله­داري

بُود بهر مردم روستا افتخاري

ديگر شاعر بيژن جورمند

مقبول مردم خوب و ارجمند

رنگ زندگي، آواي دل، سرزمين مادري

تقديم و هديه بهر مردم يادگاري

دو شاعر دیگر اندر خسرو آباد

احمد پاکزاده هم ایرج جورمند

الحق روستا برو و بومش آباد

با اشعار خوب محبوب مردم ارجمند

هم غزل و هم قصیده و مثنوی

فرهنگی و اجتماعی و معنوی

شاعره ای بین خواهران ارجمند

ساکن اصفهان فاطمه پورمند

او بُود فرزند محسن پورمند

محبوب و خوب و ارجمند

سروده هایش بُود شعر نو

در باب همه مسائل بهر من و تو

شاید افرادی باشد در آبادی

که حقیر نبرده از آن­ها نامی

مي­نويسم براي شما تا زنده­ هستم

از لطف و محبت شما شرمنده هستم

امير جورمند چيني بندزن روستا

كارهايش يادگار مانده در خانه­ها

نصير جورمند استادكار فرش

هنرهايش در هر خانه بسته نقش

آقا يوسف ثابتي چيني بندزن روستا

زنسل مادر بوده اهل آن روستا

برگزاري مراسم تعزيه در روستا

از قديم الايام توسط اهالي روستا

مداحي و نوحه سرايي و قاري قرآن

شيرعلي، فرهاد، زورمند و تشرّفي قربان

در ره اسلام و دين و قرآن

شورای سابق حسین ملکیان

عزیزان زحمت ها كشيده اندر زمان

ساربانی و سلیمی و بقیه دوستان

بانی خشت اول در کارها

خدمات و عمران و آبادانی آنجا

قديما كه نبوده وسيله در روستا

زيارت خانه خدا، كربلا مشهد امام رضا

گاه با كاروان گاه پياده طي مسافت­ها

عبور از شهر و روستا و كاروانسراها

كوچ دامداران و لبنيات خوشمزه

روغن و پنير فرآورده­هاي با مزه

خدا رحمت كند سيف اله فرزانه

حمل مسافر اصفهان و كارخانه

اكنون عبداله خبازه و عباس

مسافر بهر اصفهان و آقاعلي عباس

بنيان­گذار خط اصفهان علي ماليان

بعد از پدر آـقای ناصر مالیان

با مینی بوس مسیر میمه و اصفهان

زماني كه سواري و تاكسي نبود درميان

محبوب عام و خاص و خوش بیان

بخش میمه از توابع صفاهان

اكنون پارك سواري در هر خانه

هم کوچه و خيابان و كاشانه

توسط سارباني جمشيد فر د ارجمند

با كمك مسئولين بهر مستمند و نيازمند

قديما اهالي سكني داشتند در قلعه­ها

پشت قلعه و قلعه مراد و قلعه بالا

در شب مستقر مي­شُد در برج نگهبان

مجهز به سلاح و اهالي در امان

در تيراندازي شهره عام و خاص خسرو آباد

هرگز ايثار و شهادت­ها نرود از ياد

آن زمان كه شورا و حل اختلاف نبود

مشكل گشا روستا كدخدا بود

زماني امامعلي پورمند كدخداي آبادي

روزگاري هم حسن علي زندي

زماني تاج محمد زندي خانه انصاف بود

او با ژاندارمري و ادارات در ارتباط بود

حمامی و دلاک و دشتبان

زحمت­های کشیدند آن زمان

توسط اصغر آقا مالیان

بهر ساخت مسجد و آن ساختمان

جمع­آوری کمک­های مردمی

از کاسب و کارمند و هر قومی

با کمک خیرین و اهالی خسروآباد

مسجد و حسینیه شده آباد

اولین چاه عمیق در خسروآباد

قلی­خان پورمند کرد آباد

گویند خسروآباد از زمان زند است

خسرو برادر کریم­خان زند است

اما آثار تاریخی که آن­جاست

نمایانگر قدمت بیشتر روستاست

باید عده­ای بکوشند با کارشناسی

تا تاریخ دقیق شود بازشناسی

مقبره­ای در خسروآباد موجود

مشهور است به شاهزاده محمود

مدرسه سردار جنگل خسروآباد

در شهرک جدید شده ایجاد

اكنون به بركت خون شهدا و انقلاب

بهر مردم خدمات زياد از هر باب

كشورما در صلح و آرامش است

با دشمن مدارا با دوستان سازش است

سروده جورمند بماند يادگار

وحدت اهالي خسروآباد پايدار

الهي شاد و سلامت باشيد

در پناه خدا و آل محمد(ص) باشيد

سراینده بیژن جورمند (09904231861)

تاریخچه و شکل گیری صنعت چینی در ایران و سیر تحولات آن


سابقه ظروف سفالینه و آبگینه در ایران به حدود 7 هزار سال و ظروف چینی در کشور چین که زادگاه ظروف چینی است به چندین هـزار سال قبل می رسد کـه نمونه های آن در موزه ها و مراکـز علمی جهان موجود می باشد.
از میزان تولید جهانی ظروف چینی به ویژه کشور چین اعداد و ارقام دقیقی در دسترس نمی باشد اما به صورت تخمین بین 1 تا 5/1 میلیون تن در سال برآورد می شود که حدود 80% آن متعلق به کشور چین است و به نظر می رسد دومین کشور تولیدکننده این صنعت ایران می باشد که حدود 5% تولید جهانی را در اختیار دارد و حدود 15% بقیه متعلق به سایر کشورها می‌باشد. با کیفیت ترین ظروف چینی در کشورهای آلمان (با سابقه حدود 300 سال)، انگلستان، فرانسه و در آسیا در کشور ژاپن تولید می شود. کشوری مانند آلمان در دهه 1980 با تولید سالانه 100 هزار تن چینی جزو قوی ترین کشورها بود که به دلیل رقابت کشور چین، میزان تولید آن در حال حاضر به کمتر از 20 هزار تن رسیده است.
قدمت صنعت جدید چینی در ایران به حدود 35 سال قبل می رسد و در این مدت این صنعت رشدی برابر با 1500 درصد داشته است، در سال های قبل از انقلاب تعداد 3 واحد چینی سازی در استان گیلان و قزوین وجود داشت که این تعداد امروزه به 24 واحد بزرگ رسیده ولی متأسفانه به خاطر مشکلات اقتصادی و رقابت غیرمنصفانه ظروف مشابه (یک بار مصرف، ملامین و ظروف شیشه‌ای که از نظر بهداشت جهانی به مصرف کننده نیز توصیه نمی شود) و عدم سودآوری، بیش از 10 واحد به تعطیلی کشیده شده است.
ضمناً اولین واحد راه اندازی شده بعد از انقلاب صنایع چینی زرین ایران است.

پاییز 1397 نطنز

حرفه چینی بند زن

در چند دهه گذشته شغلی وجود داشت که امروز از فهرست شغلها حذف شده است . شغلی بنام چینی بند زن ( آنکه کاسه و بشقاب را پیوند دهد) چینی بند زن ظروف شکسته چینی را به هم بند می زد.

در پاره ای از منابع به چینی بند زن چیلانگر نیز گفته اند ( شایان ذکر است که در تعدادی از فرهنگ لغتها چیلینگر ، چیلانگر و چیلونگر به کسی گفته می شود که افزار آهنین کوچک همانند قفل کلید ، چفت ، میخ ، زنجیر و تسمه های کوچک می ساخت) . چینی بند زن ها یا چیلونگرها بصورت دوره گرد بودند و در محل های خاصی به مدت معینی اطراق می نمودند و به کار چینی بند زنی می پرداختند .
در گذشته بخش عمده ای از ظروف منازل همانند کاسه ، بشقاب ، قوری و … از جنس چینی بود . این چینی ها به تلنگری بند بود و در اثر ضریه ای می شکست . زنان خانه در طول سال تکه های شکسته چینی را تا آمدن چینی بند زن نگه می داشتند . چینی بند زن هر از چند گاهی می آمد و در مدت کوتاهی اهالی محل متوجه محل حضور وی که ممکن بود اندکی نسبت به سال گذشته تغییر نماید می شدند و ظروف چینی را برای ترمیم به نزد چینی بند زن می آوردند .
ابزارکار چینی بند زن بسیار ساده بود و شامل جعبه یا همان میزکار ، مته ، کمان کوچک ( ابزار محرک برای چرخاندن سرمته ) ، چسب مخصوص ، تسمه های بسیار باریک و ظریف می شد . چینی بند زن ، چینی های شکسته را تحویل می گرفت و به مرور یک به یک با کمان و مته محل های مورد نظرش را سوراخ می کرد و تکه های شکسته را با چسب مخصوص چینی می چسباند و با بندهای کوچک فلزی (تسمه های فلزی باریک) ظروف را به هم وصل می کرد .
پس از ترمیم هر یک از ظروف به ازای دسترنج آن مقداری گردو ، بادام ، گندم و یا پول دریافت می کرد . اقامت چینی بند زن بستگی به تعداد چینیهای شکسته اهالی داشت و معمولا پس از سپری شدن ده تا پانزده روز محل خود را برای کار در محله ای دیگر ترک می کرد .
از این لحظه به بعد چنانچه ظرف چینی خانواده ای می شکست بایستی تا دفعه بعد تکه های شکسته را برای ترمیم نگه می داشتند و از استفاده آن محروم بودند . نسل های قبل بخوبی این خاطره ها را بیاد دارند. این شغل نیز همچون شغلهای دیگر به دلیل مهاجرت و نیز پیشرفت کمی و کیفی وسایل و عدم نیاز به ترمیم مجدد آن متاسفانه از فهرست مشاغل حذف شده است.

روایت های در تاریخ میمه
 زلزله سال 239 ه ق:
در اکثر تواریخ آورده اند و متواتر است که در ماه ربیع الاول سال 239 ه ق در زمان متوکّل عباسی، زلزله-ای شدید و عجیبی آمد و جرجان و طبرستان و نیشابور و قم و کاشان و اصفهان حومه را جمله در یک روز ویران نمود که گفته شده این منطقه نیز آسیب جدی دیده است. البته گفته اند زلزله سال 1192 ه ق نیز آسیب جدی به منطقه وارد نموده است.
 قحطی سال 1288 ه ق در کاشان و اطراف آن:
در سال 1288 یعنی حدود 200 سال پیش تر، بزرگان محل نقل کرده اند که بر اثر خشکسالی و قحطی و کمبود غله و حبوبات، قحطی سختی پیش آمد که از بدترین حادثه دو قرن اخیر دانسته اند در کتاب تاریخ کاشان نوشته حسن نراقی (ص 254) آمده که هر قریه و آبادی که در اطراف کاشان که هزار سکنه داشت بیش از 200 نفر آن ها نماندند و آن ها نیز آواره و پراکنده شدند. نقل شده که این قحطی چنان اثر کرد که قیمت جو و گندم تا یک من، یک تومان یعنی بیش از 20 برابر قیمت عادی و آن هم نایاب بوده و به دست کسی نمی رسید. شاعری این حادثه را چنین گفته است:
« زمانی که آدم خوری باب شد هزار و دویست است و هشتاد و هشت»
مردم همدیگر را خورده و یک من تبریز نان را به نیم مثقال طلا می خریدند و با این وجود نان نایاب بود.
 غایله نائب حسین کاشی و پسران
یک گروه از اشراری که تا سال 1337 ه ق به مدت چند دهه در کاشان و اطراف آن به شرارت و آدمکشی می پرداخت نائب حسین کاشی و پسر کاربَر او ماشااله با تعدادی زیادی افراد مسلح در منطقه کاشان و حومه و نطنز و حومه و مناطق دیگر اقدام به شرارت و راهزنی می کردند سرانجام در سال 1337 ه ق در زمان صدارت وثوق الدوله دستگیری و اعدام ماشاله سردار لشگر و رضا عطار در تهران و دستگیری و اعدام نائب حسین و دو فرزند دیگرش در کاشان این غایله کم کم پایان یافت.
 روزگار سیاه و درخششی سپید در کاشان ( و حومه)
در ربیع الاول سال 532 هجری لشکریان ملک سلجوق بن محمد ملکشاه سلجوقی پس از تهاجم به آبادی-های اطراف کاشان-از میمه و مشهد اردهال گرفته تا نطنز و بادرود و قتل و غارت بی امان، به کاشان حمله-ور شدند و کمر بر قتل بزرگان و غارت اموال مردم آن شهر بست این حمله و محاصره چندماهی طول کشید و سرانجام مجدالدین ابوالقاسم عبداله بن فضل محمود کاشانی-که فردی متدین و عابد و زاهد و بلند همت و سخاوتمند بود و بر دور کاشان نیز قلعه ای بسیار محکم و باره ای بی نهایت استوار کشیده بود -با پرداخت 7 هزار دینار زر سرخ از کیسه خود، لشکریان مهاجم را به ترک محاصره شهر و انصراف از هجوم به کاشان، راضی ساخت.
این عبارت از نشریه رسانه دانشگاه کاشان(شماره 22) در شرح قصیده نونیه سید ابوالرضا راوندی کاشانی با ترجمه دکتر عباس اقبالی آمده است.

تصویر از شیخ حسین زنده دل از اهالی روستای خسروآباد

جلد کتاب آوای دل

مولود كعبه

آن شب كه مكه نور باران بود

آسمان زشوق ستاره باران بود

ماهِ تابان، شاد و خندان بود

جهان شادمان و كهكشان گل افشان بود

فوج و فوج فرشته در پرواز

خانه كعبه نور باران

آن شب زشوق، دل­ها شاد و خندان بود

چون كه فاطمه بهر زادن علي

در خانه خدا مهمان بود

آن شب عرش اعظم نيز گلستان بود

چون كه مقدم علي گلباران بود

قلم «جورمند»  و زبان الكن او

ز بيان و وصف اين مولود

فاقد و حركت و قدرت و توان بود

طبيعت مونس من

« در ره منزل دليلي كه خطرهاست به جان *** شرط اول قدم آن است كه مجنون باشي » ... حافظ
تقديم به تو انسان خوب و با صفا كه از ابتدا تا انتها زندگي با طبيعت خواهي بود پس قدر آن را بدان
در زندگي من بهترين ياور و مونس طبيعت مي باشد، طبيعتي كه به تمام سبزه زارها و گُل هايش، باغ و بوستان و چشمه ها و با كوهسارانش اُنس و الفت گرفته ام.
صداقت و حقيقتي كه در طبيعت وجود دارد هيچ جاي ديگر وجود ندارد. هر زمان با غم و اندوه مواجه شوم در تنهايي روزگار با گُل ها صحبت مي كنم.
آنها هم با من احساس همدردي مي كنند و يا عطر و بوي خوش و رنگ زيبا و لطافت خاص الهام گرفته از خدا، باعث تسكين آلام من مي شوند.
من خدا را در گُل هاي زيبا حس مي كنم و آنجاست كه به درگاه خالق هستي جهان و معبود خويش شكر گزاري مي كنم.
در طبيعت خدا، وقتي بلبلان تنهايي مرا حس مي كنند در كنار گُل ها نغمه هاي دوستي سر مي دهند و پروانه ها از بس گرد شمع روزگار پواز كرده اند خسته زمانه شده و ترجيح داده اند بجاي گرد شمع ، اطراف گُل ها پرواز كنند. به ديدار گُل ها مي روم مقداري آب و غذا همراه خود مي برم و در كنار گُل رُزي كه همدم و مونس من است مي نشينم و موقع غذا خوردن برسم ادب و احترام و دوستي مقداري آب به او مي دهم.
همچنين غذاي خود را در سفره يكرنگي ها و مهر و محبت و عاطفه ها با پرندگان زيبا، كه رنگ پرو بال نماد دوستي ها مي باشد تقسيم و باقيمانده آن برسم شكرگزاري نعمت هاي الهي مقابل لانه مورچه هاي خدا قرار مي دهم و آنان با زحمت روزانه اندوخته يا محتاج زندگي خود را تامين مي كنند و حتي مواظب هستم كه مبادا مورچه بي گناه زير پاي من جان خود را از دست بدهد.
و در طبيعت با خارها هم دوست هستم اگر از طرف من به آن ها صدمه اي نرسد هرگز از طرف آن ها به من آسيبي نخواهد رسيد!!
و به پاس وحدت و دوستي و برسم وفاداري، در فصل بهاران گُل هاي مهرباني و محبت شكوفا مي كنند تا ما بدانيم هر خاري گُلي و هر گُلي خاري دارد و از محبت از دل خار، گُلهاي دوستي مي رويد.
و شبانگاهان هم اگر اندك و لحظه اي سر خود به رسم شكر گزاري بالا برده و به آسمان آبي عشق و دوستي نظاره گر شويم.
آنجاست كه به عظمت خالق در بي نهايت عالم پي برده و بايد سجده عبادت سر تسليم فرو بُرده و هر لحظه شكرگزار نعمات خدا باشيم.
اين همه كرات و منظومه ها و كهكشان ها، خورشيد، ستارگان و ماه تابان و آن بي نهايت ها كه از استدراك و فكر بندگان عاجز مي باشد.
همه اين ها نمايانگر عظمت خالق هستي بوده و وقتي با تأمل و تفكر در وسعت افق فكري يك بنده خدا انديشه نمائيد متوجه مي شويم به چه ظرافت خاص و زيبا، با نظم و ترتيب و سيارات و بقيه «ما في السماوات» در فواصل و ميزان معين شده و هر يك در مدار چرخه حيات خود در گردش و براي موجودات عالم هستي، اعم از جماد و نبات و حيوان با تكرار شبانه روز و فصول سال ادامه حيات در عالم هستي امكان پذير مي سازد.
و شب ها در آسمان هستي، وقتي به آن ستاره هاي درخشان و ماه تابان و آن درخشش زيباي عالم هستي نظاره گر هستيم و روزها آن خورشيد درخشان با فواصل مشخص شده ادامه حيات را با آب و هواي مطبوع در عالم براي بندگان امكان پذير مي سازد.
حتي براي لحظه اي كه در قيد حيات و از اين نعمت بهره مند هستيم بايد شكرگزاري پروردگار يكتا و شاعر زيبايي هاي عالم باشيم.
با طبيعت خدا آشتي كنيم
بايد از طبيعت خدا خوب نگهداري كنيم
تو باغچه ها بذر محبت پاشيد
با طبيعت وفادار باشيم.

تكلمه در وصف مادر

« ترك اين مرحله بي همرهي خضر مكن ظلمات است بترس از خطر گمراهي »‌ ... حافظ
مادر! در وصف تو چگونه بنويسم
چه بگويم
روي برگ گُل مي نويسم
مادر دوستت دارم
اما نه،
برگ گُل را باد مي برد
خاطره ها را از ياد مي برد
مادرجان!
در كنار ساحل زندگي، مي نويسم
مادر دوستت دارم
ليكن،
امواج متلاطم حوادث روزگار
آن ها را محو مي كُند
مادر جان بر روي آب مي نويسم
مادر دوستت دارم
ليكن
رودها در سيلاب زمانه جاري
در كام شن هاي داغ كوير فرو مي رود
مادر جان!
بر روي ابرها مي نويسم
مادر دوستت دارم
شايد تيرگي ها محو و باران رحمت
باعث شكوفايي گُل هاي اميد شود
و ايثار شرمنده محبت و عاطفه ها گردد
اما نه،
مادرجان!
بر روي سجده يكتاپرستي تو مي نويسم
مادر دوستت دارم
شايد موقع راز و نياز با معبود هستي
اجابت شب زنده داري هايت
در چگونه زيتسن من اثر گذار باشد
اما نه،
تمام اين ها را
بايد در قلب خود بنويسم
قلبي به كه خدا به تو هديه كرد و
بعد آن حيات من مرهون توست
مادر جان!
با دل و جان مي نويسم
مادر دوستت دارم
مادر هميشه در قلب مني
قلبي كه بخواهم يا نخواهم
اندكي دير يا زود
در ايستگاه خط پايان زندگي دنيوي
توقف خواهد كرد
و اگر كالبد خاكي من بر باد رَوَد
روح ابدي من
به سوي تو پرواز خواهد كد
آن جا در قلب مهر و محبت و عاطفه ها
خواهم نوشت
مادرجان!
اگر خاك شوم
اگر بر باد روم
تا ابديت تاريخ ، تورا دوست دارم
هميشه در قلب مني!