Our life is indebted to nature

Our life is indebted to nature
To humanity of humans and to Helebce and Sardasht and to families of martyrs and sacrifices and in memory of the dead lives of Hiroshima and Nagasaki, Japan.
“In the morning, the bulbul told a tale to the morning breeze; saying did you see what calamities the love of the rose made for us” … Hafiz
Kindness, sincerity, peace and purity
Nature, garden, plain, mountain and desert
On the other side, contamination, indecency and abomination
When the sky was blue
the souls were fair
the sun was shining
there were friendship, sincerity and purity
even God could be seen.
But, when the sky darkened, the moon was hidden
The souls became dusty and the clouds became disappointing
the sun was blocked by darkness
friendships were faded and hops had been failed
The souls became depressed
the faces accustomed to sadness
the flower of hope was faded in the hearts .
Do you know that kids throughout the world draw the faces and sky with black?!
Do you know that the kids don’t believe the pictures of the beautiful moon and stars in the history book and that think they are fake!!
Atomic theory
which aim was to serve to humanity aimed the atoms of the live hearts in Hiroshima and Nagasaki
in a short glance
the death of thousands of hope flowers
their crime was docketed in the history!
the anemones withered up, the faces misshaped
the butterflies
the sun beyond the clouds
the sentiments in the eyes
the moon and the stars moldered!!
the tears flowed!
The heart of the mountain softened…
nature and humanity mourned the sorrow of the tulips.
Now, after years
the trace of the flowers faded
in generations, faces, planets and soils.
And one more time
the vampire bats of night
repeated their dastardliness
In Helebce and in right fronts
they poured poison and venom into mouths!!
Oh! Humanity is gone!
Where are the hearts, the sentiments?!
So much hardship! so much degeneration!
is hidden in the hearts and pains in grief, in claims
what remains is:
the pollution of cities
the change of wishes!
Oh! How painful is inhumanity
The horn of the jealousy is come out of the depth of water
among the whales and snakes and fish
and now the spiders spin a fair gossamer for flies
they can no longer endure the spring
this is where trees and flowers bear fruit in winter!
Is it the time to say goodbye to nature?
Is the time to growth the pain and grief and groan?
Depression is grown up in the garden of life!
“The eyes must be washed again” as the poet says
The minds must be cleaned
We have to go back to the human nature
We must become HUMAN
HUMAN
HUMAN
again.

Writer and poet Bijan Joormand  

09904231861

به ياد او

نسترن كجا دارد جمال چون رخ زيباي او

سرو كي دارد قشنگي  و قامت رعناي او

بلبل در گلستان ندارد طاقت دوري زگل

از عشق گل بيقراري زنگاه با معناي او

عاشق در بوستان با عطر گل هاي بهاري

به مشام مي رسد عطر مشكبار مه لقاي او

نا گفته ها بسيار دارد بليل در وصف گل

كه ترك گل سخت است هم آرزوهاي او

عمر گل بس كوتاه و ما هستيم ناپايدار

صبر و تأمل تا كي در انتظار وفاي او

«جورمند» فرصت غنيمت شمار و بدان قدر خويش

كه فقط خدا بماند يادگار و شعر براي او

سخن آهنگين از باغبان طبيعت

وقتي كه باغبان براي گل ها رنج مي برد

وقتي زبهر خواب در كنار گل آرميده

وقتي زبهر خار خون از دستش چكيده

وقتي به فكر آب مبادا گل پژمرده بشه

وقتي باغبان ، عاشق گل هست و افسرده مي شه

در اين فرصت است بلبل در كنار گل به نغمه خواني

قمري به ترانه، زاغ به فكر لانه است

در اين ميان طلوع و غروب زمان سير گذرا را طي مي كنند

باغبان همواره به فكر طراوت و شادي گل هاست

او نام تمام گلها را مي داند

گل ياس و لاله، شب بو و شبنم و نسترن

شقايق و مينا و گلهاي ديگر

اما حيف كه عمر گل كوتاه است

شايد هم به همين انگيزه مي باشد كه خداوند محبت به گلها نموده

انواع رنگ هاي زيبا و قشنگ، عطر و بوي آنها

اگر گفتنه اند «‌تا شقايق هست بايد زندگي كرد»

اما اگر چنين بگوييم بقيه گلهاي اعتراض مي كنند چون هر گل اميد و آروزيي دارد

بهتر است بگوييم تا گل هست بايد زندگي كرد و اميدوار بود

راستي كه زندگي زيباست اي زيبا پسند

پس از بهار و تابستان طبيعت

فصل خزان از راه مي رسد

به راستي كه طبيعت زيباست

آبهاي جاري از جويبارها

چه قشنگ است شب هاي گلستان نسيم سحري

آن آسمون آبي با ستاره هاي درخشان

و ماه تابان همراه با سكوت طبيعت

در فصل خزان ريزش برگها

تغيير لباس طبيعت مي گويند

پاييز غم انگيز است

ولي نه، پاييز دل انگيز است

وقت شعر و شاعري در وصف خالق هستي و معرفت و قدرت پروردگار

شايد در عريان شدن طبيعت حكمتي وجود دارد كه فكر ما از درك آن عاجز است

شايد هم مي دانند كه جامه نو در انتظار آنهاست

و اين اميد هم در عالم هستي وجود دارد

چون ما هيچ هستيم و همه چيز از اوست

بله كم كم فصل خزان و پرپر شدن گلها و ريزش برگها فرا مي رسد

ديگر بلبل جايي براي ماند ندارد هر پرنده به سويي پرواز مي كند و

باغبان با كمر خميده راهي خانه مي شود.

پس از آن زمستان و سرما و برف و باران

انگار كه جامه سفيد طبيعت لباس احرام آنهاست

و شكرگزاري در مقابل يگانه معبود و محبوب خود خالق هستي مي باشد

شايد همه اين ها كه نوشتم صورت شبيه بود

شايد نشانه مهر و محبت بود چون فقط در طبيعت حقيقت وجود دارد

بيانگر عطوفت، پاكي و مهرباني بود

درس عبرت براي ما آدميان بود كه بدانيم هيچ چيز بهتر از صداقت و راستي و يكرنگي نيست

و شايد هم بشر عشق را از طبيعت آموخته

براي نمونه عشق بلبل به گل

اما ترك گل و هجران چه سخت است

آيا بلبل بي وفا بود يا گل ؟

يا اينكه نمايانگر عشق ليلي و مجنون است

و شايد هم شيرين و فرهاد و يادگار بيستون باشد

شايد هم يادگار گنبد دوار باشد

ويا اينكه خسرو شيرين يوسف و زليخا

و اما پس از خزان طبيعت، بهار مي آيد

و صد افسوس كه خزان عمر انسان بهاري ندارد

از سرو آموختيم استقامت و ايستادگي را

از بيد مجنون آموختيم تواضع و فروتني را

از خار آموختم دفاع در مقابل دشمن را

از پرپر شدن گل آموختم حقيقت و صداق را

از شمع آموختم سوختن را

از پروانه آموختم رسم وفاداري را

هميشه گل باشيد اما اميدوارم عمرتان مثل گل كوتاه نباشد.

 

تقديم به همكاران عزيزم در نيروي انتظامي

خطاب من به كسان جامعه سبز افتخار پيشه

آنانكه نظم را در مرزها برقرار مي كنند

خطاب من به تيز پروازان دشمن شكار

به آنانكه در آسمان وطن از مرزها دفاع مي كنند

خطاب من به مبارزان با اشرار و قاچاقچيان

آنانكه همچون شير غران، سوداگران را تار و مار مي كنند

خطاب من به حافظان هميشه خليج فارس

آنانكه توطئه خصم را در منطقه بي اعتبار مي كنند

خطاب من به كوبندگان اراذل و اوباش

به آنانكه آسايش شهروندان جامعه را پايدار مي كنند

خطاب من به ايثارگران هميشه بيدار جامعه

به آنانكه راه را براي عبور و مرور ما هموار مي كنند

خطاب من به پاسداران ارزش­ هاي انقلاب

به آنانكه همواره دشمن را مأيوس  و ذليل و خوار مي كنند

خطاب من به پيروان واقعي حسين و مولايش علي (ع)

به آنانكه از دشمن نمي هراسند و نبرد و پيكار مي كنند

خطاب من به امضاء كنندگان خط سرخ شهادت

به آنانكه هنگام رزم توكل بر خدا و ائمه اطهار مي كنند

و خطاب من به گذشته ها و كسان چون «جورمند»

به آنانكه وحدت و عزت و غيرت را استوار مي كنند

تكلمه خودماني: «بيا تا قدر يكديگر بدانيم»

تقديم به برادران عزيز و خواهران مهربانم و تقديم به فرزندانم

تقديم به تمام انسان­هاي خوب و با صفا و دلسوختگان

و تقديم به كودكاني كه از سايه مهر و محبت پدر  محروم هستند

و تقديم به كساني­كه بيماري در بستر دارند و تقديم به روح بزرگوار پدر و مادرم.

آي آدما بيائيد باهم باشيم

چرا كه عمر كوتاه و زودگذر است.

زندگي تلخ و شيريني با هم دارد

خوشي و ناخوشي­ها براي همه است

غم و شادي­هاي آن هم با همه.

آي آدما دو روز دنيا ارزش غم نداره.

پس با صلح و صفا زندگي كنيم.

پس باهم آشتي كنيم.

زندگي يك روز شادي يك روز ماتم دارد.

بايد كه دست فقرا و نيازمندان را بگيريم.

بايد كه دست نوازش بر سر يتيم و بوسه بر گونه­ هايش بزنيم.

آي آدما اين عمر مثل باد گذراست.

بايد دانست كه آدم بي­غم كجاست؟

هيچ­كس نيست در اين دنيا كه فقط شاد باشد.

آي آدما بيائيد با هم باشيم.

اين همه جنگ چرا؟‌ اين همه كينه چرا؟

زندگي صلح و صفا، آشتي دارد.

اين دو روز دنيا عمر ارزش دعوا ندارد.

هان بيائيد قدر يكديگر بدانيم.

قدر گل و طبيعت را بدانيم.

قدر دوستي و صفا را بدانيم.

آيا مي­دانید؟

چه صفايي دارد يكرنگي و محبت.

هان عمر ما زودگذر  و رو به فناست.

مال دنيا ارزش ندارد، آن مال به دنيا مي­ ماند.

مادرم گفت: «اوني كه ماندگاره نيكي­ ها و خوبي­ ها مي­مونه.»

آي آدما بيائيد باهم باشيم.

با مهر و محبت و وفا باشيم.

قدر نعمت­هاي خدا را بدانيم.

آي آدم­ها بيائيد با خدا باشيم.

بيائيد يكرنگ و بي­ريا باشيم.

بيائيد براي بيماران دعا كنيم.

براي آن­ها از خدا طلب شفا كنيم.

آي آدما دنيا ارزش ندارد.

بيائيد قدر همسايه را بدانيم.

آن­ها را رها نكنيم و از آن­ها حالي بپرسيم.

آي آدما قدر پدران و مادران را بدانيم.

قدر خواهران و برادران را بدانيم.

آي آدما بيائيد با هم صبور و مهربان باشيم.

يك دل و يك زبان باشيم.

بيائيد دل­ها را شاد كنيم تا شاد كند خدا دل ما را.

آي آدما آيا مي­دانيد چه لذتي داره خوبي.

پس بدانيد هر دستي بدهي تو همين دنيا پس مي­ گيري.

بيائيد در شادي­ ها و در غم­ ها شريك هم باشيم.

بيائيد هميشه با تقوا و با خدا باشيم.

از زشتي­ ها و پليدي­ ها جدا باشيم.

بيائيد عقده­ ها را رها كنيم.

بيائيد خوب خوب باشيم.

بيائيد با هم عهد و وفا كنيم.

بيائيد براي هم دعا كنيم.

براي هر نعمت شكر خدا كنيم.

بيائيد تهمت­ ها و غيبت­ ها را رها كنيم.

بيائيد با هم­دلي اتكاء به خدا كنيم.

پنجره­ هاي شادي را به همديگر باز كنيم.

آسمان آبي و آن ستاره­ ها را نگاه كنيم.

راز و نياز به معبود بي­همتا كنيم.

پس بيائيد تا هستيم قدر يكدگير را بدانيم

كه نگويند مرده پرست و خصم جانيم

عاشق و معشوق

تقديم به كليه ايثارگران، آزادگان و روح بزرگوار شهداء و شهداي گمنام و به ياددوراني كه در جبهه و جنگ حضور داشتم و تقديم به روح بزرگ امام شهداء   و تقديم به اهالي محترم زادگاهم روستاي خسروآباد و تقديم به اهالي شهرهاي نطنز و بادرود.

تا عاشق نباشد عشق نيست

يا اينكه تا عشق نباشيد عاشق كيست ؟

هان، عشق در قلب عاشق است

عشق، يعني زندگي كردن است

عشق، يعني با عاشق زيستن است

عشق، يعني اميدوار بودن به آينده

عشق، يعني از خود گذشتن

عشق، پاكي و صداقت و صلابت

عشق، آرمان عاشق در راه سعادت

عشق، ايمان و تقوا و عبادت

كار عاشق به كمال رسيدن است

عاشق درره هدف به محبوب رسيدن است

عشق، يعني فناوري، نوآوري، خلاقيت

عشق، يعني زندگي را بستن و به حق پيوستن

عشق، در عرضه جهاني حرف اول زدن است

عشق را حسين فهميده، فهميدن است

عشق را با نارنجك زير تانك دشمن است

عشق در ميدان مين از جان خود گذشتن است

عشق، در گلستان لاله­ ها پرپر شدن

عشق، يعني آزادي هويزه و خونين شهر

عشق، يعني قمقمه پر آب، لب تشنه شهيدن شدن

عشق، ايثار و رشادت و شهامت

عشق، حماسه­ ها را به تصوير كشيدن است

عشق، در راه اسلام و وطن كشته شدن

عشق، يعني حمزه و يار و ابوذر

عشق، يعني علي(ع) يكه تاز خيبر

عشق، در مولا حسين و هفتاد و دو تن اجساد اطهر

عشق، يعني علي­ اكبر، علي­ اصغر و عباس بي آب

عشق، يعني اجراي فرمان پيغمبر

عشق، يعني نماز شب علي و توبه كردن

عشق، يعني قصه­ هاي نا نوشته

عشق، يعني در كار عشق پيشتاز بودن

عشق، يعني دست­هاي پينه بسته

عشق، يعني دستگيري ايتام

پس، عشق تنها شعرهاي حافظ نيست

عشق،­در وحدت و پيروزي

عشق، در صعود جانبازان به قله­ هاست

عشق، در سازندگي و آباداني است

عشق، در پيام­ هاي شهيدان است

عشق، در زنده نگه داشتن عاشوراست

عشق، در يك دست سلاح و دست ديگر قرآن داشتن است

عشق، يعني شهداي گمنام جبهه ­ها

عشق، در پلاك­ هاي به­ دست آمده از زير خاك­ها است

عشق، مقابله با هر دشمن است

عشق، آن داماد كفن پوشيده در ميدان جنگ

عشق، آن حلقه آغشته به خون آن جوان

عشق، در پيشرفت علم و دانش است

عشق، در هر عرصه است «اقتصاد، صنعت، فرهنگ و هنر»

عشق، از واقعه كربلا تا عاشورا در كشور است

ما بايد عاشق باشيم و از عشق بگوييم.

اميد زندگي

زندگي دوره هر گل و بلبل، جشن و سرور

آري زندگي باز شدن غنچه­ هاي شادي است

بايد دانست زندگي زماني آغاز مي ­شود

كه پشت ابرهاي ياس، مه تابان نمايان شود

زندگي گذر قطار اميد از ريل سعادت است

و زندگي تولدي ديگر با نسيم هر بهاري است

آنگاه عطر گل­هاي بهاري به مشام مي­ رسد

آن­جاست كه ياد دوران كودكي در خاطره­ ها مجسم مي­ شود

آن­جاست كه كشتي نجات از امواج سخت به ساحل اميد مي­ رسد.

آن­جاست كه در نااميدي بسي اميد است

زندگي اميد به فردا، اميد به آينده­ هاست

زندگي حركت كاروان محبّت  در امتداد جاده مهر است

و عبور از پس سياهي شب

زندگي شنفتن آواي بلبلان از پي  هر گل است

و پايان دوره­ ي غم و نااميدي

زندگي محو طوفان حوادث در انتهاي مسير

و نسوختن شمع و مدارا كردن با پروانه­ هاست

زندگي تبديل شكوفه­ هاي انتظار به گل­هاي شادي است

و آباداني دل­هاي ويرانه

و زندگي جاري شدن اشك­ عاطفه­ چشمه­ هاي زلال است

و سرانجام نويد روز خوشبختي

پاييز

پاييز پاييز

فصل دل انگيز

فصل برگ ريز

فصل اميد به آينده

و فصل نگاه بهار

پاييز فصل دو چهره شدن خورشيد

دو رنگ شدن آسمان

دو رو شدن زمين

تَر و خشك با هم است

سياه و سفيد باهم است

نور و اميد باهم است

اما فصل ترك  بلبل نيست

فصل نفس ديگر سنبل است

فصل ريزش  گل و ميوه نيست

بل فصل چينش ميوه است

پاييز آغاز رويش گل­ هاست

گل­هاي عزيز نوبهار

فصل گشايش دل­ هاي مدرسه

و فصل رويش غنچه­ هاي خندان دل­ها